صفحۀ اصلی
گشت‌وگذار

بریده‌های کتاب تابستان آن سال

آیوی

آیوی

1404/4/9

تابستان آن سال
تابستان آن سال
دیوید بالداچی

3.0

2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 17

گویی جزء به جزء زندگی‌اش داشت از هم فرو می‌پاشید. «و همین‌طور هم جزء به جزء وجود خودم»

0

3

آیوی

آیوی

1404/4/11

تابستان آن سال
تابستان آن سال
دیوید بالداچی

3.0

2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 36

با وجود واژه‌های پرامیدشان نگاه روی صورت هر دویشان بسیار مشخص بود:جک هرگز پالاس را نخواهد دید

0

0

آیوی

آیوی

1404/4/11

تابستان آن سال
تابستان آن سال
دیوید بالداچی

3.0

2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

انگار همیشه علم هر چه امید بود،از بین می‌برد

0

1

آیوی

آیوی

1404/4/13

تابستان آن سال
تابستان آن سال
دیوید بالداچی

3.0

2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 82

نمی‌توانی یا نمی‌خواهی؟چون این‌دو‌تا یک دنیا با هم فرق دارند،پسر

0

0

آیوی

آیوی

1404/4/13

تابستان آن سال
تابستان آن سال
دیوید بالداچی

3.0

2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 73

وقتی کسی را دوست داری،او را تا ابد دوست داری

0

0

آیوی

آیوی

1404/4/13

تابستان آن سال
تابستان آن سال
دیوید بالداچی

3.0

2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 62

همه فکر و ذهنش حول دخترش دور می‌زد: آن آغوش آخر،آن واپسین تمنا و التماس خاموش و بی صدا

0

1