بریده‌های کتاب عاشقانه، تاریک، عمیق

مکان های نا آشنا ، خیلی خطرناک تر مکان های آشنا هستند

چقدر وابستگی آدم ها و پدیده غم و اندوه چیز عجیبی است ، آدم دلش فقط برای کسی می‌سوزد که واقعا می‌شناسد .

وقتی مصیبتی سر آدم خراب می‌شود..... با پوست ،گوشت و استخوان حس میکنی اما نمی‌توانی اسمی برایش بزاری

روزی که آدم توی گور باشد هر مزخرفی پشت سرت می‌گویند و تو نمی‌توانی از خودت دفاع کنی .

عشق؛ میل غیر قابل مقاومتی که به طرز مقاومت ناپذیری خواستنی ست

غمی این گونه سخت رو را چگونه تاب آورم / ای کاش که تقدیر را تغیری بیاورم

همیشه آخرین ،آخرین نفری که بهش توجه میکنن . همیشه وسیله بودم ، وسیله ای که بعد کارشون منو دور می انداختن ، و من کسی هستم که قراره کاری کنم که کار هایی که با من کردن جبران بشه ..