بریده‌های کتاب مدرسه افسانه ای: خواهران گاوالدون (بخش اول)

_درد قوی ترت می‌کنه.

"درد به این معنا بود که هنوز زنده بودند."

``چرا قبول اینکه من اینجا خیلی خوشحالم، این‌قدر سخته؟ تمام چیزهایی که لازم دارم، اینجا هست. تختم، گربه‌ام و دوستم.`` ^آگاتا^

مرگ او را نمی‌ترساند. جانی دوباره به او میداد. "آگاتا"

آن‌ها همدیگر را داشتند.

لبخند زدن از ویژگی های اصلی آدم‌های خوب به شمار می‌آمد.

تأثیر‌گذار‌ترین راه برای پرت کردن حواس دیگران ترساندن ان‌ها و آشفته کردن‌شان بود. "آگاتا"

گناهکاری، تا وقتی بی‌گناهیت ثابت بشه؛ 'هستر'

مرز بین داستان و واقعیت فقط رشته‌ای باریک بود.

نمی‌خوام زندگی معمولی داشته باشم. "سوفی"

((وجود آدم‌های دیگه یعنی بدبختی.)) ^هستر^