بریده‌های کتاب هیچکس اینجا حقیقت را نمی گوید

بچه ها معمولا بیشتر از چیزی که والدینشون فکر می‌کنن می‌دونن.

آدم هیچ‌وقت نمی‌فهمه مردم چه رازی تو سینه دارن.

دنیا جای وحشتناکی است، جایی پر از شیاطین.

می‌داند که گناه همه جا را فرا گرفته، فقط فکرش را نمی‌کرد که در خانه خودش هم رخنه کرده باشد.

سخت است که آدم متوجه شود عاشق یک هیولاست.

خدا همیشه هم مهربان و رحیم نیست و چوبش صدا ندارد.

انسانیت کجا رفته؟ انصاف و عدالت کجاست؟

صرفاً بزرگ شدن در یک خانواده، شما را به اندازه کافی برای تشکیل خانواده خودتان آماده نمی‌کند.

هیچ‌گاه تقصیر یک نفر نیست، بلکه مجموعه‌ای از اتفاقات ناگوارند که تبدیل به یک فاجعه می‌شوند.

انتقام قدیمی ترین انگیزه توی جهانه.

گیج کننده بود که همه چیز می‌توانست انقدر سریع و بدون هیچ هشداری، از پایه و اساس تغییر کند.

حتی یک بچه ۹ ساله نیز می‌تواند برای خودش رازهایی داشته باشد.

همه به حقیقت نیاز دارند.

لزوماً نباید از آنهایی ترسید که متفاوت به نظر می‌رسند، بلکه آدم‌های ترسناک آنهایی هستند که بدون اینکه مظنون به چیزی شوند، کارشان را به نتیجه می‌رسانند.