بریده‌های کتاب ربکا

خیال،چه نرم و ساده است.خیال،دشمن تلخی و پشتیبانی است و تبعید خودخواسته ی ما را شیرین می‌کند.

خوشبختی چیزی نیست که بتوان بر آن قیمت گذاشت بلکه یک کیفیت ذهنی و وجودی است .

مسئله به این طرز بزرگ شدن یا به این نوع زندگی عادت داشتن نیست... بلکه موضوع تطبیق یافتن با محیط و شرایط است، شخص باید بخواهد که عوض شود و خودش را با شرایط موجود در هر موقعیتی منطبق نماید... تو فکر نکن که من علاقه دارم هر روز به دیدن این و اون بروم ولی زندگی کردن و زنده بودن ایجاب می‌کند که انسان با افراد دیگر در تماس باشد و معاشرت کند.

هرچه شاعران و نویسندگان می‌خواهند بنویسند، ولی من معتقدم که عشق در عین حال که تب و تاب خوشی دارد روی شانه های انسان هم سنگینی می‌کند.

خوشبختی چیزی نیست که بتوان بر آن قیمت گذاشت، بلکه یک کیفیت ذهنی و وجودی است.

ظرف بیست و چهار ساعت جوانی‌ات ناپدید شد و تو بسیار بزرگ‌تر شدی ..

عزیز من، مردها خیلی ساده‌تر از آنچه تو تصور میکنی هستند ولی هرگز کسی نمی‌تواند بفهمد در مغز پیچیده یک زن چه میگذرد.

گفت:«اگر دوست داشتی به دیدن‌مان بیا. من همیشه انتظار دارم آدم‌ها خودشان بیایند.زندگی بیش از آن کوتاه است که بخواهیم دعوت‌نامه بفرستیم.»