بریدههای کتاب مایکل وی10: کُلُنی Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 15 گاهی موفق میشوند، برای همین قلبم جوری درد میکند که انگار نیزهی زنگ زدهای فرو کردهاند وسطش. فکر کنم اندوه باشد. باورم نمیشود اینقدر درد دارد. 0 24 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 15 بعضیها دنبال شیطان میکنند، بعضیها هم شیطان دنبالشان میکند. ما از دستهی دومیم. در دنیای واقعی همیشه خوبی پیروز نمیشود، برای همین است که بدون بعضی از دوستانمان به خانه برمیگردیم. برای همین است که قلبم شکسته است. نزدیک بود از تارا بخواهم احساساتم را عوض کند بلکه قدری دلم آرام بگیرد، اما کار درستی نبود. مثل خندیدن وسط مراسم سوگواری. 1 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 18 فعلا حس میکنم هیچی نمیدانم. البته این موضوع کاملا حقیقت ندارد، چون این را میدانم که قلبم درد میکند. 2 5 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 23 - خودش رو سرزنش میکنه. + میدونم. زئوس هم خودش رو سرزنش میکنه. - هیچکدومشون هم نمیتونستن جلوی اتفاقی رو که افتاد، بگیرن. مخصوصا زئوس. + مطمئنم خودش میدونه، اما دلی که داغ دیده منطق سرش نمیشه. 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 28 «یه جا خوندم که قلب آدم در طول زندگی بیش از دومیلیارد بار میتپه.» سر تکان داد.«چطور چیز به این قدرتمندی میتونه اینقدر شکننده باشه؟» 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 36 جدی جدی میخواستی یه نفر رو به جرم عوضی بودن بکشی؟ 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 39 «حالت چطوره؟» «جای بخیههام خیلی درد میکنه.» «منظورم حال دلت بود.» چشمهایش خیس شد. «میشه گفت خوشحالم که درد دارم. حواسم رو پرت میکنه.» 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 39 «نمی تونم تصور کنم که با از دست دادن تو چه حالی ممکنه بهم دست بده. بهم قول بده هیچوقت کاری نمیکنی که مجبور بشم چنین روزی رو ببینم.» «قول میدم.» 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 96 - وقت مناسبی نبود به کسی که داره با تمام وجود برای حفظ جونش میجنگه بگم که احتمالا یهجور دیگه میمیره. 0 5 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 110 1 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 133 «خواهش میکنم، فقط به این فکر کن که این جنگ دیگه جنگ تو نیست.» «اگه یکی از دوستانم در خطر باشه، جنگ منه.» مادرم گفت: «این یعنی شرافت. باید بهت افتخار کنم. اما یادت باشه، اگه اتفاقی برای تو بیفته، زندگی من هم تموم میشه.» 0 4 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 152 «راستش رو بخوای، مایکل، هر کسی که روی باخت تو شرط ببنده احمقه و شاید، الان اون آدم احمق منم، اما من مادرتم و بین حفاظت از پسرم و اینکه بذارم پسرم اون مرد قدرتمندی باشه که از یه نفر دیگه حفاظت میکنه گیر کردم.» 0 7 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 154 پای شکسته دردناک به نظر میرسد، ولی آدم میتواند با قلبی شکسته این طرف و آن طرف برود و هیچوقت کسی آن را نبیند. 0 5 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 173 بچهها زیاد در خیابان دوام نمیآورند. 0 6
بریدههای کتاب مایکل وی10: کُلُنی Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 15 گاهی موفق میشوند، برای همین قلبم جوری درد میکند که انگار نیزهی زنگ زدهای فرو کردهاند وسطش. فکر کنم اندوه باشد. باورم نمیشود اینقدر درد دارد. 0 24 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 15 بعضیها دنبال شیطان میکنند، بعضیها هم شیطان دنبالشان میکند. ما از دستهی دومیم. در دنیای واقعی همیشه خوبی پیروز نمیشود، برای همین است که بدون بعضی از دوستانمان به خانه برمیگردیم. برای همین است که قلبم شکسته است. نزدیک بود از تارا بخواهم احساساتم را عوض کند بلکه قدری دلم آرام بگیرد، اما کار درستی نبود. مثل خندیدن وسط مراسم سوگواری. 1 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 18 فعلا حس میکنم هیچی نمیدانم. البته این موضوع کاملا حقیقت ندارد، چون این را میدانم که قلبم درد میکند. 2 5 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 23 - خودش رو سرزنش میکنه. + میدونم. زئوس هم خودش رو سرزنش میکنه. - هیچکدومشون هم نمیتونستن جلوی اتفاقی رو که افتاد، بگیرن. مخصوصا زئوس. + مطمئنم خودش میدونه، اما دلی که داغ دیده منطق سرش نمیشه. 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 28 «یه جا خوندم که قلب آدم در طول زندگی بیش از دومیلیارد بار میتپه.» سر تکان داد.«چطور چیز به این قدرتمندی میتونه اینقدر شکننده باشه؟» 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 36 جدی جدی میخواستی یه نفر رو به جرم عوضی بودن بکشی؟ 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 39 «حالت چطوره؟» «جای بخیههام خیلی درد میکنه.» «منظورم حال دلت بود.» چشمهایش خیس شد. «میشه گفت خوشحالم که درد دارم. حواسم رو پرت میکنه.» 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 39 «نمی تونم تصور کنم که با از دست دادن تو چه حالی ممکنه بهم دست بده. بهم قول بده هیچوقت کاری نمیکنی که مجبور بشم چنین روزی رو ببینم.» «قول میدم.» 0 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 96 - وقت مناسبی نبود به کسی که داره با تمام وجود برای حفظ جونش میجنگه بگم که احتمالا یهجور دیگه میمیره. 0 5 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 110 1 2 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 133 «خواهش میکنم، فقط به این فکر کن که این جنگ دیگه جنگ تو نیست.» «اگه یکی از دوستانم در خطر باشه، جنگ منه.» مادرم گفت: «این یعنی شرافت. باید بهت افتخار کنم. اما یادت باشه، اگه اتفاقی برای تو بیفته، زندگی من هم تموم میشه.» 0 4 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 152 «راستش رو بخوای، مایکل، هر کسی که روی باخت تو شرط ببنده احمقه و شاید، الان اون آدم احمق منم، اما من مادرتم و بین حفاظت از پسرم و اینکه بذارم پسرم اون مرد قدرتمندی باشه که از یه نفر دیگه حفاظت میکنه گیر کردم.» 0 7 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 154 پای شکسته دردناک به نظر میرسد، ولی آدم میتواند با قلبی شکسته این طرف و آن طرف برود و هیچوقت کسی آن را نبیند. 0 5 Sh 1404/5/30 مایکل وی10: کُلُنی جلد 10 ریچارد پل اونز 4.5 2 صفحۀ 173 بچهها زیاد در خیابان دوام نمیآورند. 0 6