بریده‌های کتاب بازگشت شازده کوچولو

"گاهی اوقات به چیزهایی دقت میکنم که دیگران به آنها اهمیت نمی دهند و آنها را از یاد برده اند. وقتی هم که حکیمانه و عارفانه حرف بزنیم کسی حرف هایمان را باور نخواهند کرد و فکر میکنند داری به زبان بیگانه سخن میگویی!"

هیچ‌کس در این سیاره زمینی نیست.

اگر قرار است که بازگردم پس چرا آمدم؟

همیشه زمانی که واقعا به راهنما و نشانه نیاز داشـته باشـی ، آن کـسی که همیشه هست، پیدا خواهد شد و بر سر راهت قرار خواهد گرفت تا بـه تو کمک کند.

پس نشانه من باید هنوز وجود داشته باشد زیرا من هم هنوز وجود دارم!

آه .... روباهم ......... همان موجود دوست داشتنی که اهلی‌اش کـردم و او با دیدن گندم زار به یاد موهاي طلایی من مـی‌افتـد ...

نه، من به تو نمی‌خندم بلکه به خاطر تو می‌خندم.

آخر می‌دانی ، هر چه زمـان بیشتر بگذرد و انسان ساکن بماند، مسیر فراموش می‌شود .... چه مـی‌شـود کرد زمینی‌ها اینگونه‌اند دیگر!

معمولا آدم بزرگ‌ها فقط تابلوهایی کـه خود اختراع کرده‌اند را نشانه می‌دانند و فراموش کرده‌اند کـه خودشـان نیز مانند تابلویی هستند که براي یک نفر دیگر ممکن اسـت نـشانه باشـد.

مگر آنها گل سـرخ ندارند؟

تو چگونه می‌توانی نشانه باشی در حالی که عمر تو بیش از چنـد صـد سال است و عمر انسان‌ها تنها چند دهه طول می‌کشد؟

گاهی وقتها بعد از تمـام شدن ملاقاتمان، تازه متوجه می‌شوم که او بوده است.

چیزی که واقعی باشد هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند و عوض نمی‌شود ، کمرنگ نمی‌شود و از بین نمی‌رود.

در این سیاره قوانین زیادی وجود دارد که نوشته نشده اسـت امـا بایـد آنها را یافت، فهمید و انجام داد.

آه ... پس چشمان من هم نشانه است؟!

بر طبق قوانین نانوشته، این سیاره به گونه‌ای طراحی شده است کـه در آن خوبی‌ها دیدنی و جسم نیستند! ...

او بـود کـه به انسان‌ها یاد داد تا چگونه اموات خود را به خاك بسپارند و اوسـت کـه نجابت را هر روز در زندگی انسان‌ها تکرار می‌کند اما تا به امـروز کـسی دلیل عمر طولانی کلاغ را نمی‌داند این موضـوع ماننـد رازی در سـینه کلاغ‌ها مانده است و تا به حال به هیچ انسانی نگفته‌اند!

او چگونه حاکمی است که رعیت ندارد و حاکم نیست، در حالی که اینچنین قدرتمند است و تمام قوانین دنیا را نوشته است و تنها اوست که می‌تواند مرا به سیاره ام بازگرداند؟

او حاکم نیست زیرا حکومت، لیاقـت کـسی چـون او را ندارد!

وقتی تو مالک دسـت‌ و پای خودت هستی آیا بر آنها حاکمی؟! ...... در حقیقت، حکومـت یعنـی سلطه بر چیزی غیر از خودت!