بریدۀ کتاب

پرتقال

3 روز پیش

سووشون
بریدۀ کتاب

صفحۀ 253

در ذهنش انگار کسی حرف میزد. مدام حرفهای نا مربوط میزد. جمله ها پشت سر هم قطار می شدند اما او منتظرشان نبود. به کجای خاطرش آویخته بودند که حالا پیدایشان میشد؟

در ذهنش انگار کسی حرف میزد. مدام حرفهای نا مربوط میزد. جمله ها پشت سر هم قطار می شدند اما او منتظرشان نبود. به کجای خاطرش آویخته بودند که حالا پیدایشان میشد؟

323

28

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.