بریدهای از کتاب بنی آدم اثر محمود دولت آبادی
1403/4/11
صفحۀ 28
سکوت دشوار است وقتی میان چند نفر حاکم میشود که هر کدام حرفی ناگفته زیرِ زبان دارند. در چنین احوالی اگر آدمها به یکدیگر نگاه هم بکنند، سعی میکنند توی چشمهایشان حرفی خوانده نشود. نور اندک و بیرمق از تنگنا هم کمک میکرد که چیز روشنی در مردمک چشمها دیده نشود. واتاب اضطراب که حسی عادی بود؛ گیرم تک و توک وانمود میکردند که دلهره دیگر چه معنا دارد یا اینکه "ما که دل به دریازده هستیم؛ دیگر واهمه چرا و از چی؟!" اما احساسات پیچیده و پُرتناقض درون آدمی همان نیست که در لحظهای و در لفظی بیان شود. برعکس، میتوانند چنان لفظ و لحظهای پوششی باشد برای در حجاب کردن همانچه در باطن آدم میگذرد. اما فقط این نبود مشکل، اگر بتوان ناشناسی نسبت به یکدیگر را مشکل انگاشت. ناشناس بودن لازمهی راه بود که ضرورتش پیش بیاید، شناسا میشود، پس نمیبایست کسی کنجکاو میشد نسبت به شناخت دیگری که خودش میتوانست حساسیتهایی را برانگیزد. از این بابت موجّه بود سکوت، اضطرار و انتظار.
سکوت دشوار است وقتی میان چند نفر حاکم میشود که هر کدام حرفی ناگفته زیرِ زبان دارند. در چنین احوالی اگر آدمها به یکدیگر نگاه هم بکنند، سعی میکنند توی چشمهایشان حرفی خوانده نشود. نور اندک و بیرمق از تنگنا هم کمک میکرد که چیز روشنی در مردمک چشمها دیده نشود. واتاب اضطراب که حسی عادی بود؛ گیرم تک و توک وانمود میکردند که دلهره دیگر چه معنا دارد یا اینکه "ما که دل به دریازده هستیم؛ دیگر واهمه چرا و از چی؟!" اما احساسات پیچیده و پُرتناقض درون آدمی همان نیست که در لحظهای و در لفظی بیان شود. برعکس، میتوانند چنان لفظ و لحظهای پوششی باشد برای در حجاب کردن همانچه در باطن آدم میگذرد. اما فقط این نبود مشکل، اگر بتوان ناشناسی نسبت به یکدیگر را مشکل انگاشت. ناشناس بودن لازمهی راه بود که ضرورتش پیش بیاید، شناسا میشود، پس نمیبایست کسی کنجکاو میشد نسبت به شناخت دیگری که خودش میتوانست حساسیتهایی را برانگیزد. از این بابت موجّه بود سکوت، اضطرار و انتظار.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.