بریدۀ کتاب
5 روز پیش
صفحۀ 90
قلب من يک بار، دو بار، ده بار، صـدبار، هزار بار ويک ميليون بـار می تپید و یک جورهایی سریع نمی مردم. درواقع، من زندگى میکردم. من زندگى مى كردم، زندگى، زندگى، زندگى، زندگى، زندگى، زندگى، زندگى. اما اول، او بايد می مرد.
قلب من يک بار، دو بار، ده بار، صـدبار، هزار بار ويک ميليون بـار می تپید و یک جورهایی سریع نمی مردم. درواقع، من زندگى میکردم. من زندگى مى كردم، زندگى، زندگى، زندگى، زندگى، زندگى، زندگى، زندگى. اما اول، او بايد می مرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.