سارا

سارا

@sara1

1 دنبال شده

2 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

سارا پسندید.
          "جنگل بی‌پایان به تاریکی ته حلق گرگ بود و پر از وحشت‌های بی‌شمار." 
داستان با این جمله شروع می‌شه، جمله‌ای که کلمات در اون به خوبی کنار هم قرار گرفتند تا فضای نقش بسته در داستان رو برای شما تصویرسازی کنند!

و سه و نیم ستاره تقدیم به این ماجراجویی عجیب و غریب با کِسترل و پیپیت و فین! 
فضاسازی داستان خیلی برام جذاب بود، چون من عاشق ماجراجویی، هیجان و درخت‌ها و موجودات عجیبم. اون حس و حالِ "جنگلی که تاریک و بی‌انتهاست" رو خیلی دوست داشتم‌. 
اما نکات منفی داستان چی بود؟ اول اینکه شخصیت اصلی داستان، کِسترل، فقط ۱۲ سالشه! و این برای منِ مخاطب داستان اصلاً باورپذیر نیست که یه دختر ۱۲ ساله شکارچی آدم‌برک باشه! حداقل باید ۳-۴ سال از اینی که بود بزرگتر باشه. 
و دوم هم اینکه روند داستان گاهی واقعاً کند و خسته کننده می‌شد، اینجوری که دلت می‌خواست فقط بخونی تا این فصلش تموم بشه بره. 
اما به طور کلی...
کتاب دوست داشتنی‌ای بود. 
دوست داشتنی و عجیب.

می‌دونم که دلم برای این ماجراجوییِ سبز و تاریک، تنگ می‌شه. :*)
        

6

سارا پسندید.
          فقط ۶ روز طول کشید تا تمومش کنم! و الان ذهنم به شدت آشفته‌ست... نمی‌دونم از کجا شروع کنم نظرم رو بگم؟ 
خیلی سر امتیاز با خودم کلنجار رفتم ولی بیشتر نمی‌تونم بدم. و چرا؟ چون:
⭕️ شما تا نیمه‌ی کتاب هیچ هیجانی رو احساس نمی‌کنی. عملاً انگار داری یه رمان زرد عاشقانه می‌خونی به جای جنایی! فقط اتفاقات روزمره و کراش زدنای شخصیت اصلی!
⭕️ پایان داستان هم که تا حدودی غیرمنطقی به نظر میومد. اینجوری که همه چیز خیلی سریع گل و بلبل می‌شه و تمام!
⭕️ و انتظار بیشتری از پلات تویست (پیچش پیرنگ) داستان داشتم، نمی‌دونم، همه‌ش منتظر بودم یه اتفاق خیلی عجیب بیوفته که بگم: خدایا مگه می‌شه؟ 
⭕️ پایان داستان رو می‌تونستی حدس بزنی! فقط با مهم‌ترین قانون در جنایی نویسی: همیشه به کسی شک کن که هیچ‌کس، هیچ‌وقت، بهش شکی نمی‌کنه...
ولی سه ستاره هم به دلایلی دادم. چون:
⬅️ قلم فریدا مک‌فادن رو دوست داشتم، روون بود و آدم رو از کتاب خوندن خسته نمی‌کرد، یعنی می‌تونستی به مدت زیادی پشت سر هم از داستان بخونی. 
⬅️ هیجان و استرس ۳۰-۴۰ صفحه‌ی آخر داستان رو دوست داشتم، حتی یه تیکه، از استرسی که داشتم گفتم دیگه نمی‌تونم بخونم و کتاب رو بستم و گذاشتم کنار!! 
⬅️ موضوع داستان جذاب و "حداقل برای من" یه ایده‌ی جدید بود.
و در نهایت جدای این‌ها باید بگم کههه
اتفاقات داستان از یه جایی به بعد مریض و روانی گونه می‌شه و خوندنش روحیه و اعصاب قوی می‌خواد. و بعضی تیکه‌ها انگار داری خودت رو با کتاب خوندن شکنجه می‌کنی. 😭😂
اینم اضافه کنم که اگر انتظاراتم از داستان رو از همون ابتدا پایین آورده بودم ممکن بود لذت بیشتری از خوندن ببرم. 
و همین. 
در کل کتابی نیست که در رده‌ی اول به کسی پیشنهادش کنم. صددرصد کتاب‌های جنایی به شدددت بهتری وجود دارند. 

        

45