رها گلناری

رها گلناری

@raha88

2 دنبال شده

3 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        بلکه بخاطر بزرگترین گناه امشبش،
اینکه بهترین دوستش را نتوانسته بود برای آخرین در آغوش بگیرد و  با او خداحافظی کند.
آری ،
او اشک ریخت و اشک ریخت و اشک ریخت
و دیگر فرصتی برای دوباره دیدن او نداشت.
خداحافظ ،برای همیشه و همیشه
۱۴۰۳/۴/۱۶

..........


تموم شد🥲
احساس میکنم توی دنیاشون زندگی کردم و الان دوتا از بهترین دوستام مردن
احساس میکنم باید برم لیدیا رو بغل کنم باهاش همدردی کنم
احساس میکنم باید با پلوتونی ها برای روفوس عذاداری کنم و خاکسترش و توی پارک آلتیا پخش کنیم براش آرزوی شادی کنیم
احساس میکنم باید منتظر به هوش اومدن بابای متیو باشم تا خبر فوت متیو رو بهش بدم
باید برم خونشونو تمیز کنم چون متیو دوست نداشت وقتی باباش برمیگرده خونه مجبور باشه خونه رو تمیز کنه
باید یادشونو نگه دارم
جدا حس بدی دارم انگار خودم دارم یه غم سنگینی و تحمل کنم

_______________________________

نمیتونم کتابو بزارم سر جاش
شاید اگر اینکار و بکنم یعنی بهشون خیانت کردم
هرچی باشه یک هفته باهاشون زندگی کردن
باهاشون خندیدم
هیجان زده شدم
بغض کردم
اشک ریختم
باهاشون زندگی کردن و تجربه کردم
نمیتونم کتاب و بزارم توی کتابخونه
وقتی خواستم بزارم دستام لرزید،
نتونستم اینکار و بکنم و کاش گرفتم بغلمو دوباره شروع کردم به گریه کردن
نمیتونم به چشم چند تا کاغذ بهش نگاه کنم و مثل چندتا کاغذ باهاشون رفتار کنم
انگار تمام اون لحظه هارو با متیو و روفوس بودم
انگار منم مثل اونا نزدیک ترین افراد زندگیمو از دست دادم
_______________________________

کاش بعد مرگ متیو کنار روفوس بودم
کاش بغلش میکردم
باهم اشک می‌ریختیم
باهم به لیدیا زنگ می‌زدیم و باهم به پلوتونی ها خبر می‌دادیم و باهم می‌رفتیم پیش بالای متیو از پسر شجاعش می‌گفتیم و باهم می‌رفتیم پارک آلتیا و کاش میدونستم جلوی مرگ روفوس رو بگیرم و اجازه ندم اونم مثل متیو از دست بره
کاش میتونستم اونجا باشم
وقتی خواستن برن خونه نزارم
وقتی متیو خواست بره سمت آشپزخونه نزارم 
کاش اونجا بودم و....
۱۴۰۳/۴/۱۷
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.