زهرا

زهرا

@Zariii_97

2 دنبال شده

0 دنبال کننده

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

زهرا پسندید.
          کره شمالی و توتالیتر! 

توجه: این یادداشت کامل نیست!



بنده اولین بار بود که از امیرخانی، کتابی را خواندم. آن هم به‌خاطر علاقه‌ای که به شناختن کره شمالی داشتم. کره شمالی کشوری است که در بین مردم و روشنفکران ایرانی، منفور است. و هر وقت بخواهند بدترین کشور جهان را مثال بزنند، نام کشور کره شمالی را بر زبان می‌آورند. کره شمالی هم تا حدودی ناشناخته است. کمتر کتابی و خبری در مورد کره شمالی چاپ و داده می‌شود. و ما ایرانی‌ها وقتی نام کشور کره شمالی به گوشمان می‌خورد، تنها چیزی که می‌توانیم با اون، کره شمالی را بشناسیم، سلاح هسته‌ای است. به‌گونه‌ای سلاح هسته‌ای مترادف شده است با کره شمالی! در صورتی که اولین کشوری که از این سلاح استفاده کرده است. کشور جهان اول و لیبرال آمریکا بوده است. آن‌هم بر سر مردم کشور ژاپن.

من کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ را برای شناختن کره شمالی خواندم. اما وقتی برای این کتاب، آمریکا جایزه‌های فراوانی داده است، و از پشت صحنه این کتاب فهمیدم، هدف و قصد و سوء برداشت در این کتاب هم تشخیص دادم. کتاب‌های دیگه‌ای هم بوده‌اند که در مورد کره شمالی نوشته شده‌ بودند، اما بیشترشون سرگذشته فراریانی بوده است که از کره شمالی فرار کرده‌اند و نوشته‌اند. دیگه با خودم گفتم که بزار کره شمالی ناشناخته در دید من بماند، تا اینکه چنین کتاب‌هایی را بخوانم. 

اما وقتی که از رفیق بنده درخواست کردم که چند کتابی به من در این چند روز امانت بدهد، و او یک به یک کتاب‌ها را معرفی می‌کرد و درموردشان توضیحاتی می‌داد. وقتی این کتاب را معرفی کرد، و فهمیدم که یک ایرانی رفته است کره شمالی و او در این باره سفرنامه‌ای نوشته است، با خوشحالی گفتم که حتما و حتما برای من این کتاب را بیاور. خوشحال بودم. چون ما دانشجویان علوم سیاسی وقتی نظام‌های سیاسی‌های مختلف را میخوانیم، دوست داریم که حتما با مثال آنها را درک کنیم. اکثر نظام‌های سیاسی در حال حاضر، درموردشان کتاب هست، زیاد هم هست. هم کتاب‌های سیاسی، هم ادبی و هم اجتماعی. به غیراز نظام سیاسی توتالیتر. هروقت استاد نظام توتالیتر را به ما توضیح میداد، کره شمالی مثال میزد. و حالا کره شمالی‌هم چیز دندان‌گیری درموردش نبود که ما این نظام را درک کنیم. آیا واقعا نظام سیاسی موجود در کره شمالی، نظام توتالیتر هست؟

کتاب رو شروع کردم به خواندن. چون این کتاب درمورد کره شمالی بود من خواندم. وگرنه آن را نمیخواندم. چونکه قبلا سفرنامه‌های منصور ضابطیان را خوانده بودم و این سفرنامه نیز مانند نوشته‌های او نبود. به خصوص که قسمت اولش را که خواندم، گفتم که هیچ. هیچ اطلاع دندان‌گیری نداد به خواننده. فقط یک گزارشی در مورد سفری که از طرف حزب موتلفه رفته‌اند و اون هم بیشتر متن درمورد حزب و اینکه هتل چگونه بود و همچنین، محدودیتی که آنها برای بیرون رفتن از آن هتل داشتند. قسمت اولش از نظر بنده اصلا روزانه‌نویسی بود نه سفرنامه نویسی‌، فقط در مورد این بود که حزب چکار میکنه و کجا می‌روند. هیچ. هیچی از فرهنگ، اجتماع، مردم، ساختار و نظام سیاسی در اون نبود. البته خود امیرخانی، انگار که به این موضوع پی‌برده بود. به‌خاطر همین بعداز ۹ ماه دوباره راهی کشور کره شمالی‌ شدند. تا ایندفعه به دل شهر بزنند و از مردم کره شمالی به ما بگوید. توی قسمت دوم موفق بود. امیرخانی زیاد تلاش کرد که بتواند چیز دندان‌گیری بدست بیاورد تا برای مخاطب بنویسید، اما خب این ساختار حزبی عنکبوتی کره شمالی، اجازه نمی‌داد. 

امیرخانی در این کتاب، هنرش را نشان داد. در کمبودی منابعی که در دسترس داشت، توانست این کتاب را بنویسد. توانست من مخاطب را از اول صفحه تا آخر صفحه با خود همراه کند. تا می‌توانست در این کتاب شوخی‌هایی هم می‌نوشت تا مخاطب با خشکی و سردی کره شمالی که او را در این کتاب اذیت می‌کرد است، کمی لبخند به لب بیاورد. من با خواندن این کتاب بسیار به مردم کره شمالی فکر کردم. آیا آنها خوشبخت‌اند یا نه؟ آیا در کره شمالی سکوتی که در بین مردم، همان‌طور که امیرخانی نوشته است، به معنی این است که نظام سیاسی مشروعیت دارد؟ آیا کوپن دادن حکومت کره شمالی به مردم برای خرید و آرایش کردن، و تا حدودی یکدست کردن آنها از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، برای مردم فایده دارد، یا اینکه آزادی و تفاوت برای آنها سود دارد؟ سوالات زیادی بود که با خواندن این کتاب در ذهن من ایجاد شده است و ذکر تک تک آنها در اینجا حوصله‌سر بر خواهد بود. برای جواب هم باید خودم بروم کره شمالی:) 

اما برای اینکه بیشتر با کره شمالی آشنایت داشته باشید، و از خواندن این کتاب بیشتر لذت ببرید، بنده شرحی کوتاه از نظام‌های توتالیتر، و ویژگی‌های این نظام سیاسی در ادامه بحث میدهم.

نظام‌های سیاسی. 
هر‌کدام از کشورها و ایدئولوژی‌های جهان، بر این باورند که ایده آنها برای کشورداری، بهترین گزینه است. و امروزه بهترین نظام سیاسی که وجود دارد و زیاد هم آن را میشنویم، دموکراسی است. از ویژگی‌های دموکراسی می‌توان بر این موارد برشمارد. 
۱ حکومتی است مبتنی بر آرا و افکار عمومی‌. یعنی حکومت در مقابل مردم مسئولیت دارد. و این مردم هستند که به حکومت شکل می‌دهند. و انتخابات نقش فعالی دارد.
۲ افکار عمومی به شیوه ای آزاد و آشکار ابزار شود. یعنی آزادی، آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی رسانه و آزادی در...
۳ نهادها و انجمن‌های زیادی هستند که خودجوش و توسط مردم، در مقابل خود‌کامگی احتمالی حکام تشکیل شده اند. و کارکردهای دیگه‌ای هم دارند.
این شاخصه‌ها از عمده‌ترین ویژگی‌های نظام‌های دموکراسی هستند. و حتی ما هم در نظام سیاسی‌مان از این ویژگی‌های دموکراسی بهره برده‌ایم. این ایده، فعلا بهترین نظام سیاسی حال حاظر در جهان است.

اما نظام توتالیتر، و کره شمالی خودمان.
نظام‌های توتالیتر، نظام‌هایی هستند که بر طبق ایدئولوژی فراگیری در همه حوزه‌های زندگی فرد و جامعه دخالت می‌کنند. به این تعبیر، توتالیتاریسم با سیاسی کردن جامعه، حوزه‌های خصوصی و غیر سیاسی زندگی را نابود می‌کند. یعنی دولت در همه‌جا هست. حتی در زندگی خصوصی افراد کشورش. 
توتالیتاریسم نیازمند کنترل دولت بر کلیه وسایل ارتباط جمعی و دستگاه‌های آموزشی و فرهنگی است.

ما در این کتاب مثال‌های زیادی می‌توانیم بخوانیم که این ویژگی‌ها را تایید می‌کند.
مثلا در جایی از کتاب میخوانیم: ""از مدیر می‌پرسم آیا برای استعدادهای خاص مدارسی دارند؟ مثلا برای بچه‌هایی با ضریب هوشی بالا؟
جواب می‌دهد: 
همه‌ی بچه‌های جمهوری دموکراتیک خلقِ کره باهوش‌اند!""
و یا 
""به سیستم گرمایش آپارتمان دقت می‌کنم. هیچ اثری از تهویه یا کانال نیست. لوله‌های آب گرم از کفِ اتاق‌ها عبور می‌کنند و همین ساخت‌مان را گرم می‌کنند. مشکل عدم کنترل روی درجه‌ی حرارت است و تنظیمِ از مرکز که البته این سیستم گرمایش با سیستم حکومت منطبق است و هر دو فردیت را حذف می‌کنند! ((همین دمایی که برای‌ت از مرکز تنظیم کرده‌ایم، مناسب است!))""
حتی اینکه دما رو عوض کنند، اختیار ندارند، و از بالا تعیین شده است.
و یا
""در شهر و روستا تفاوت‌هایی در مراسمِ ازدواج وجود دارد. مثلا در روستا در محیطِ باز جشن عروسی گرفته می‌شود اما در شهر در رستوران. بعداز مراسم عقد می‌گوید که زوج جوان به مجسمه رهبران کبیر در شهر یا روستایشان ادای احترام می‌کنند و قول می‌دهند در سایه‌ی تعالیم رهبران کبیر یک عمر با یک دیگر به وطن خدمت کنند.""
در توتالیتاریسم جامعه کلی اندام‌وار تلقی می‌شود که همه اجزای آن به هم وابسته‌اند.
تنوع عقیده‌ها و شیوه‌‌های زندگی در این نظام، به دلیل سیاسی کردن ایدئولوژی، زیر سوال می‌روند. 
و ویژگی‌های دیگه‌ای از توتالیتاریسم که در اینجا نیاز نمی‌بینم که ذکر کنم. 

آری کره شمالی، یک نظام توتالیتر است. آنجا مردم، هیچ‌کاره‌اند. کاره اصلی حکومت است. جالبی کره شمالی این است که ساختار سیاسی‌اش بسیار حزب محور است. نه شخص محور. حزب نقش پررنگی دارد و سلسله مراتب. مردم اینجا یکدست هستند، آزادی ندارند، هر غریبه را دشمن فرض می‌کنند، و با او ارتباط برقرار نمی‌کنند. امیرخانی هم در این سفر زیاد تلاش کرد که با مردم صحبت کند. اما خب زیاد دیدیم که مردم با او صحبت نمیکردند، و یک ترسی از غریبه داشتند! در اینجا دیگه هرچیزی حکومت بگوید درست است. و هیچ رسانه دیگه‌ای به غیر از رسانه حکومت نیست. حتی مردم کره شمالی از اینترنت جهانی هم محروم بودند. هرچیزی که حکومت در تلویزیون می‌گوید راست است. و چون منبع رسانه دیگه‌ای هم نیست، این را باورپذیر‌تر می‌کند و مردم راحت‌تر می‌پذیرند. امیرخانی زمانی رفته بود که ترامپ هم آنجا بوده است. و تلویزیون کره شمالی به‌گونه‌ای این مناظرات را تفسیر می‌کرد که آنها پیروز بودند. یا جایی امیرخانی در کتاب می‌نویسد: ""وسط میدان یک نمایشگر ال‌سی‌دی بزرگ نصب شده است. مستطیلی شاید به قطر ده _ دوازده متر. به‌نظرم تصاویری از طبیعت را پخش می‌کرد. اما یک‌هو با آرم اخبار روبه‌رو می‌شویم و همان خانم مجری همیشگی... زمان می‌ایستد انگار. همه می‌روند و روی نیمکت‌های جلوی ال‌سی‌دی می‌نشینند. بعضی‌ها هم ایستاده نگاه می‌‌کنند و سیگار می‌کشند. 
برای ما مهمترین خبر مفقود، این است که هیچ خبری از جام جهانی نیست...""
حتی جام جهانی که در ایران هر ۴ساله داغ است و ما نماینده داریم در این تورنمنت، کره‌ شمالی نه تنها نماینده ندارند، بلکه آنجا جام جهانی حتی به سر یک سوزنی هم ارزش ندارد!

اما امیرخانی یک سوالی ذهنش را درگیر کرده بود که می‌خواست پاسخ اون را در کره‌شمالی بیابد. آن هم بحث تحریم و نتیجه تحریم بر مردم و کشور بوده است. ما در خبرگزای‌ها و بعضی از صاحب قلم‌هایمان در ایران بر این عقیده هستند که تحریم‌های که آمریکا بر ایران تحمیل شده است، و ما هم اگر نرویم مذاکره کنیم و به fatf، نپیوندیم، همانند کره شمالی میشویم! محدود می‌شویم و همانند کره شمالی با هیچ کشوری رابطه برقرار نخواهیم کرد. اما اصلا نتیجه تحریم‌ها و نپیوستن به قرارداد‌های بین‌المللی مانند اف ای تی اف، ما را همانند کره شمالی نخواهد کرد. ریشه اینکه کره شمالی با دنیا رابطه ندارد و با هیچ کشوری مراوده اقتصادی، فرهنگی، تکنولوژی، و اجتماعی ندارد، بر می‌گردد به نظام سیاسی توتالیتر. 

شاید تحریم‌ها در کره شمالی این نظام توتالیتر و ایدئولوژی جوچه را تقویت می‌کند! اما این توتالیتر هست که کره‌شمالی را اینگونه کرده است. این مقایسه کشور ایران با کره‌شمالی از ریشه و بُن اشتباه است. ما نظام سیاسی ‌خودمان را داریم، فرهنگ خودمان، تاریخ خودمان، ایدئولوژی خودمان. آنها هم همینطور. ما در جامعه ایران آزادی داریم، تنوع‌های فرهنگی‌های زیادی داریم. سلیقه‌های سیاسی داریم. و همچنین در روابط بین‌الملل، ما مراودهای زیادی با کشورها داریم. 

در آخر متن، کتاب برای من بسیار ارزشمند بود. شاید این اولین کتاب و آخرین کتابی باشد که از امیرخانی خوانده‌ باشم. و شاید هم این‌گونه نباشد و کتاب‌های دیگه‌ای هم از بخوانم. خواندن این کتاب را حتما پیشنهاد می‌دهم. اما این کشور را با ایران مقایسه نکنید. و دچار برداشت‌های اشتباه نشوید.

        

6

زهرا پسندید.
          کره شمالی و توتالیتر! 

توجه: این یادداشت کامل نیست!



بنده اولین بار بود که از امیرخانی، کتابی را خواندم. آن هم به‌خاطر علاقه‌ای که به شناختن کره شمالی داشتم. کره شمالی کشوری است که در بین مردم و روشنفکران ایرانی، منفور است. و هر وقت بخواهند بدترین کشور جهان را مثال بزنند، نام کشور کره شمالی را بر زبان می‌آورند. کره شمالی هم تا حدودی ناشناخته است. کمتر کتابی و خبری در مورد کره شمالی چاپ و داده می‌شود. و ما ایرانی‌ها وقتی نام کشور کره شمالی به گوشمان می‌خورد، تنها چیزی که می‌توانیم با اون، کره شمالی را بشناسیم، سلاح هسته‌ای است. به‌گونه‌ای سلاح هسته‌ای مترادف شده است با کره شمالی! در صورتی که اولین کشوری که از این سلاح استفاده کرده است. کشور جهان اول و لیبرال آمریکا بوده است. آن‌هم بر سر مردم کشور ژاپن.

من کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ را برای شناختن کره شمالی خواندم. اما وقتی برای این کتاب، آمریکا جایزه‌های فراوانی داده است، و از پشت صحنه این کتاب فهمیدم، هدف و قصد و سوء برداشت در این کتاب هم تشخیص دادم. کتاب‌های دیگه‌ای هم بوده‌اند که در مورد کره شمالی نوشته شده‌ بودند، اما بیشترشون سرگذشته فراریانی بوده است که از کره شمالی فرار کرده‌اند و نوشته‌اند. دیگه با خودم گفتم که بزار کره شمالی ناشناخته در دید من بماند، تا اینکه چنین کتاب‌هایی را بخوانم. 

اما وقتی که از رفیق بنده درخواست کردم که چند کتابی به من در این چند روز امانت بدهد، و او یک به یک کتاب‌ها را معرفی می‌کرد و درموردشان توضیحاتی می‌داد. وقتی این کتاب را معرفی کرد، و فهمیدم که یک ایرانی رفته است کره شمالی و او در این باره سفرنامه‌ای نوشته است، با خوشحالی گفتم که حتما و حتما برای من این کتاب را بیاور. خوشحال بودم. چون ما دانشجویان علوم سیاسی وقتی نظام‌های سیاسی‌های مختلف را میخوانیم، دوست داریم که حتما با مثال آنها را درک کنیم. اکثر نظام‌های سیاسی در حال حاضر، درموردشان کتاب هست، زیاد هم هست. هم کتاب‌های سیاسی، هم ادبی و هم اجتماعی. به غیراز نظام سیاسی توتالیتر. هروقت استاد نظام توتالیتر را به ما توضیح میداد، کره شمالی مثال میزد. و حالا کره شمالی‌هم چیز دندان‌گیری درموردش نبود که ما این نظام را درک کنیم. آیا واقعا نظام سیاسی موجود در کره شمالی، نظام توتالیتر هست؟

کتاب رو شروع کردم به خواندن. چون این کتاب درمورد کره شمالی بود من خواندم. وگرنه آن را نمیخواندم. چونکه قبلا سفرنامه‌های منصور ضابطیان را خوانده بودم و این سفرنامه نیز مانند نوشته‌های او نبود. به خصوص که قسمت اولش را که خواندم، گفتم که هیچ. هیچ اطلاع دندان‌گیری نداد به خواننده. فقط یک گزارشی در مورد سفری که از طرف حزب موتلفه رفته‌اند و اون هم بیشتر متن درمورد حزب و اینکه هتل چگونه بود و همچنین، محدودیتی که آنها برای بیرون رفتن از آن هتل داشتند. قسمت اولش از نظر بنده اصلا روزانه‌نویسی بود نه سفرنامه نویسی‌، فقط در مورد این بود که حزب چکار میکنه و کجا می‌روند. هیچ. هیچی از فرهنگ، اجتماع، مردم، ساختار و نظام سیاسی در اون نبود. البته خود امیرخانی، انگار که به این موضوع پی‌برده بود. به‌خاطر همین بعداز ۹ ماه دوباره راهی کشور کره شمالی‌ شدند. تا ایندفعه به دل شهر بزنند و از مردم کره شمالی به ما بگوید. توی قسمت دوم موفق بود. امیرخانی زیاد تلاش کرد که بتواند چیز دندان‌گیری بدست بیاورد تا برای مخاطب بنویسید، اما خب این ساختار حزبی عنکبوتی کره شمالی، اجازه نمی‌داد. 

امیرخانی در این کتاب، هنرش را نشان داد. در کمبودی منابعی که در دسترس داشت، توانست این کتاب را بنویسد. توانست من مخاطب را از اول صفحه تا آخر صفحه با خود همراه کند. تا می‌توانست در این کتاب شوخی‌هایی هم می‌نوشت تا مخاطب با خشکی و سردی کره شمالی که او را در این کتاب اذیت می‌کرد است، کمی لبخند به لب بیاورد. من با خواندن این کتاب بسیار به مردم کره شمالی فکر کردم. آیا آنها خوشبخت‌اند یا نه؟ آیا در کره شمالی سکوتی که در بین مردم، همان‌طور که امیرخانی نوشته است، به معنی این است که نظام سیاسی مشروعیت دارد؟ آیا کوپن دادن حکومت کره شمالی به مردم برای خرید و آرایش کردن، و تا حدودی یکدست کردن آنها از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، برای مردم فایده دارد، یا اینکه آزادی و تفاوت برای آنها سود دارد؟ سوالات زیادی بود که با خواندن این کتاب در ذهن من ایجاد شده است و ذکر تک تک آنها در اینجا حوصله‌سر بر خواهد بود. برای جواب هم باید خودم بروم کره شمالی:) 

اما برای اینکه بیشتر با کره شمالی آشنایت داشته باشید، و از خواندن این کتاب بیشتر لذت ببرید، بنده شرحی کوتاه از نظام‌های توتالیتر، و ویژگی‌های این نظام سیاسی در ادامه بحث میدهم.

نظام‌های سیاسی. 
هر‌کدام از کشورها و ایدئولوژی‌های جهان، بر این باورند که ایده آنها برای کشورداری، بهترین گزینه است. و امروزه بهترین نظام سیاسی که وجود دارد و زیاد هم آن را میشنویم، دموکراسی است. از ویژگی‌های دموکراسی می‌توان بر این موارد برشمارد. 
۱ حکومتی است مبتنی بر آرا و افکار عمومی‌. یعنی حکومت در مقابل مردم مسئولیت دارد. و این مردم هستند که به حکومت شکل می‌دهند. و انتخابات نقش فعالی دارد.
۲ افکار عمومی به شیوه ای آزاد و آشکار ابزار شود. یعنی آزادی، آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی رسانه و آزادی در...
۳ نهادها و انجمن‌های زیادی هستند که خودجوش و توسط مردم، در مقابل خود‌کامگی احتمالی حکام تشکیل شده اند. و کارکردهای دیگه‌ای هم دارند.
این شاخصه‌ها از عمده‌ترین ویژگی‌های نظام‌های دموکراسی هستند. و حتی ما هم در نظام سیاسی‌مان از این ویژگی‌های دموکراسی بهره برده‌ایم. این ایده، فعلا بهترین نظام سیاسی حال حاظر در جهان است.

اما نظام توتالیتر، و کره شمالی خودمان.
نظام‌های توتالیتر، نظام‌هایی هستند که بر طبق ایدئولوژی فراگیری در همه حوزه‌های زندگی فرد و جامعه دخالت می‌کنند. به این تعبیر، توتالیتاریسم با سیاسی کردن جامعه، حوزه‌های خصوصی و غیر سیاسی زندگی را نابود می‌کند. یعنی دولت در همه‌جا هست. حتی در زندگی خصوصی افراد کشورش. 
توتالیتاریسم نیازمند کنترل دولت بر کلیه وسایل ارتباط جمعی و دستگاه‌های آموزشی و فرهنگی است.

ما در این کتاب مثال‌های زیادی می‌توانیم بخوانیم که این ویژگی‌ها را تایید می‌کند.
مثلا در جایی از کتاب میخوانیم: ""از مدیر می‌پرسم آیا برای استعدادهای خاص مدارسی دارند؟ مثلا برای بچه‌هایی با ضریب هوشی بالا؟
جواب می‌دهد: 
همه‌ی بچه‌های جمهوری دموکراتیک خلقِ کره باهوش‌اند!""
و یا 
""به سیستم گرمایش آپارتمان دقت می‌کنم. هیچ اثری از تهویه یا کانال نیست. لوله‌های آب گرم از کفِ اتاق‌ها عبور می‌کنند و همین ساخت‌مان را گرم می‌کنند. مشکل عدم کنترل روی درجه‌ی حرارت است و تنظیمِ از مرکز که البته این سیستم گرمایش با سیستم حکومت منطبق است و هر دو فردیت را حذف می‌کنند! ((همین دمایی که برای‌ت از مرکز تنظیم کرده‌ایم، مناسب است!))""
حتی اینکه دما رو عوض کنند، اختیار ندارند، و از بالا تعیین شده است.
و یا
""در شهر و روستا تفاوت‌هایی در مراسمِ ازدواج وجود دارد. مثلا در روستا در محیطِ باز جشن عروسی گرفته می‌شود اما در شهر در رستوران. بعداز مراسم عقد می‌گوید که زوج جوان به مجسمه رهبران کبیر در شهر یا روستایشان ادای احترام می‌کنند و قول می‌دهند در سایه‌ی تعالیم رهبران کبیر یک عمر با یک دیگر به وطن خدمت کنند.""
در توتالیتاریسم جامعه کلی اندام‌وار تلقی می‌شود که همه اجزای آن به هم وابسته‌اند.
تنوع عقیده‌ها و شیوه‌‌های زندگی در این نظام، به دلیل سیاسی کردن ایدئولوژی، زیر سوال می‌روند. 
و ویژگی‌های دیگه‌ای از توتالیتاریسم که در اینجا نیاز نمی‌بینم که ذکر کنم. 

آری کره شمالی، یک نظام توتالیتر است. آنجا مردم، هیچ‌کاره‌اند. کاره اصلی حکومت است. جالبی کره شمالی این است که ساختار سیاسی‌اش بسیار حزب محور است. نه شخص محور. حزب نقش پررنگی دارد و سلسله مراتب. مردم اینجا یکدست هستند، آزادی ندارند، هر غریبه را دشمن فرض می‌کنند، و با او ارتباط برقرار نمی‌کنند. امیرخانی هم در این سفر زیاد تلاش کرد که با مردم صحبت کند. اما خب زیاد دیدیم که مردم با او صحبت نمیکردند، و یک ترسی از غریبه داشتند! در اینجا دیگه هرچیزی حکومت بگوید درست است. و هیچ رسانه دیگه‌ای به غیر از رسانه حکومت نیست. حتی مردم کره شمالی از اینترنت جهانی هم محروم بودند. هرچیزی که حکومت در تلویزیون می‌گوید راست است. و چون منبع رسانه دیگه‌ای هم نیست، این را باورپذیر‌تر می‌کند و مردم راحت‌تر می‌پذیرند. امیرخانی زمانی رفته بود که ترامپ هم آنجا بوده است. و تلویزیون کره شمالی به‌گونه‌ای این مناظرات را تفسیر می‌کرد که آنها پیروز بودند. یا جایی امیرخانی در کتاب می‌نویسد: ""وسط میدان یک نمایشگر ال‌سی‌دی بزرگ نصب شده است. مستطیلی شاید به قطر ده _ دوازده متر. به‌نظرم تصاویری از طبیعت را پخش می‌کرد. اما یک‌هو با آرم اخبار روبه‌رو می‌شویم و همان خانم مجری همیشگی... زمان می‌ایستد انگار. همه می‌روند و روی نیمکت‌های جلوی ال‌سی‌دی می‌نشینند. بعضی‌ها هم ایستاده نگاه می‌‌کنند و سیگار می‌کشند. 
برای ما مهمترین خبر مفقود، این است که هیچ خبری از جام جهانی نیست...""
حتی جام جهانی که در ایران هر ۴ساله داغ است و ما نماینده داریم در این تورنمنت، کره‌ شمالی نه تنها نماینده ندارند، بلکه آنجا جام جهانی حتی به سر یک سوزنی هم ارزش ندارد!

اما امیرخانی یک سوالی ذهنش را درگیر کرده بود که می‌خواست پاسخ اون را در کره‌شمالی بیابد. آن هم بحث تحریم و نتیجه تحریم بر مردم و کشور بوده است. ما در خبرگزای‌ها و بعضی از صاحب قلم‌هایمان در ایران بر این عقیده هستند که تحریم‌های که آمریکا بر ایران تحمیل شده است، و ما هم اگر نرویم مذاکره کنیم و به fatf، نپیوندیم، همانند کره شمالی میشویم! محدود می‌شویم و همانند کره شمالی با هیچ کشوری رابطه برقرار نخواهیم کرد. اما اصلا نتیجه تحریم‌ها و نپیوستن به قرارداد‌های بین‌المللی مانند اف ای تی اف، ما را همانند کره شمالی نخواهد کرد. ریشه اینکه کره شمالی با دنیا رابطه ندارد و با هیچ کشوری مراوده اقتصادی، فرهنگی، تکنولوژی، و اجتماعی ندارد، بر می‌گردد به نظام سیاسی توتالیتر. 

شاید تحریم‌ها در کره شمالی این نظام توتالیتر و ایدئولوژی جوچه را تقویت می‌کند! اما این توتالیتر هست که کره‌شمالی را اینگونه کرده است. این مقایسه کشور ایران با کره‌شمالی از ریشه و بُن اشتباه است. ما نظام سیاسی ‌خودمان را داریم، فرهنگ خودمان، تاریخ خودمان، ایدئولوژی خودمان. آنها هم همینطور. ما در جامعه ایران آزادی داریم، تنوع‌های فرهنگی‌های زیادی داریم. سلیقه‌های سیاسی داریم. و همچنین در روابط بین‌الملل، ما مراودهای زیادی با کشورها داریم. 

در آخر متن، کتاب برای من بسیار ارزشمند بود. شاید این اولین کتاب و آخرین کتابی باشد که از امیرخانی خوانده‌ باشم. و شاید هم این‌گونه نباشد و کتاب‌های دیگه‌ای هم از بخوانم. خواندن این کتاب را حتما پیشنهاد می‌دهم. اما این کشور را با ایران مقایسه نکنید. و دچار برداشت‌های اشتباه نشوید.

        

6

زهرا پسندید.

5

زهرا پسندید.

3

زهرا پسندید.

3

زهرا پسندید.

2

زهرا پسندید.

33

زهرا پسندید.

3

زهرا پسندید.

17

زهرا پسندید.

17

زهرا پسندید.
          سه کتاب اثری از آثار احمد محمود، که اولین کتابی بود از احمد محمود خوانده‌ام.
من را جذب خودش کرد، به‌گونه‌ای که تصمیم گرفتم تمام آثار این نویسنده خوش‌نویس را در آینده بخوانم، و در زندگی مردمان جنوب زندگی کنم.
خواندن داستان و رمان، به‌گونه‌ای که زندگی کاراکتر و شخصیت‌های داستان و رمان لمس می‌کنیم و خودمان را جای اون شخص میگذاریم و در دل داستان می‌رویم و با اون به سمت کنجکاوی میرویم. اما این فقط بخشی از جذابیت رمان است، بخش جذابیت دیگه آن آشنا شدن با شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، زندگی انسان‌ها در رمان و داستان است، البته رمان علمی تخیلی نباشد:) 
در داستان‌های این کتاب احمد محمود هم، همین نکته آشنا شدن با شرایط زندگی هستش که برای من جذابیت فراوانی داشت، یعنی به‌گونه‌ای بود که من را برد به شرایط اجتماعی اون زمان.
قدرت نوشتن داستان‌ها به گونه‌ای بود که من محو میشدم و انگار جای اون شخص هستم! کمتر نویسنده‌ای می‌تواند چنین تصویر سازی کند، مثلا در داستان انتر تریاکی و کابوس، به‌گونه‌ای تصویر سازی قوی بود که من یک لحظه‌ خودم را تریاکی تصور کردم و حال و احوال او را درک کردم!
علاوه بر این در بعضی از داستان‌هایش به سمت خصوصیات بعضی از مردمان اون‌زمانه نشانه رفت و آن را نقد میکرد، مانند بیهودگی که اشاره به زندگی یک فرد که همسرش دست به تن فروشی زده، آلاچیق که اشاره به بدگمانی مردم رفته، مامور اجرا هم اشاره به و رشوه‌گری، و یک چتول عرق که اشاره به زندگی یک آدم مشروبی که به فلاکت افتاده است پرداخته است.
در نتیجه خواندن این کتاب را پیشنهاد میدهم

        

24

زهرا پسندید.
          سه کتاب اثری از آثار احمد محمود، که اولین کتابی بود از احمد محمود خوانده‌ام.
من را جذب خودش کرد، به‌گونه‌ای که تصمیم گرفتم تمام آثار این نویسنده خوش‌نویس را در آینده بخوانم، و در زندگی مردمان جنوب زندگی کنم.
خواندن داستان و رمان، به‌گونه‌ای که زندگی کاراکتر و شخصیت‌های داستان و رمان لمس می‌کنیم و خودمان را جای اون شخص میگذاریم و در دل داستان می‌رویم و با اون به سمت کنجکاوی میرویم. اما این فقط بخشی از جذابیت رمان است، بخش جذابیت دیگه آن آشنا شدن با شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، زندگی انسان‌ها در رمان و داستان است، البته رمان علمی تخیلی نباشد:) 
در داستان‌های این کتاب احمد محمود هم، همین نکته آشنا شدن با شرایط زندگی هستش که برای من جذابیت فراوانی داشت، یعنی به‌گونه‌ای بود که من را برد به شرایط اجتماعی اون زمان.
قدرت نوشتن داستان‌ها به گونه‌ای بود که من محو میشدم و انگار جای اون شخص هستم! کمتر نویسنده‌ای می‌تواند چنین تصویر سازی کند، مثلا در داستان انتر تریاکی و کابوس، به‌گونه‌ای تصویر سازی قوی بود که من یک لحظه‌ خودم را تریاکی تصور کردم و حال و احوال او را درک کردم!
علاوه بر این در بعضی از داستان‌هایش به سمت خصوصیات بعضی از مردمان اون‌زمانه نشانه رفت و آن را نقد میکرد، مانند بیهودگی که اشاره به زندگی یک فرد که همسرش دست به تن فروشی زده، آلاچیق که اشاره به بدگمانی مردم رفته، مامور اجرا هم اشاره به و رشوه‌گری، و یک چتول عرق که اشاره به زندگی یک آدم مشروبی که به فلاکت افتاده است پرداخته است.
در نتیجه خواندن این کتاب را پیشنهاد میدهم

        

24

زهرا پسندید.
          سلام خدمت همه‌ی دوستان عزیز کتابخوان.
کتاب جدال دو اسلام را چند ماهی بود که قرار گذاشتم که آن را مطالعه کنم، که نشد. اما در این تابستان فرصت را مغتنم شماردم و این کتاب ارزشمند را مطالعه کردم، این کتاب نویسنده‌ اصلی‌اش خود امام خمینی ره بوده، که گزیده‌ای از جلد ۲۱ صحیفه امام بوده.

برای من لحظه لحظه این کتاب جالب بود و از خواندن هر  صفحه از آن به فکر فرو رفتم، در این یادداشت نمی‌خواهم که از محتویات این کتاب برای شما تعریف کنم، هدف من چیز دیگری است.

با دوستانی که از نظام جمهوری اسلامی دید بد دارند یا حتی دید خوب دارند یک سخن دارم، ما کتابخوان‌ها یک پله از مردمان عادی بالاتر هستیم و خداروشکر با خواندن کتاب‌ها از فرهنگ تک‌خطی که الان جامعه ما در آن گرفتار هست، مستثنی هستیم. در فضای مجازی بسیار هستند که با یک جمله و یک کلیپ کوتاه امام خمینی و نظام و انقلاب را زیر سوال میبرند، اینجا آنهایی که اهل مطالعه نیستند و از تاریخ و سیاست فقط در دوره دبیرستان خونده‌اند سریع باور می‌کنند و این موضوع فقط به انقلاب هم ربطی ندارد، باز از اون طرف کسانی هستند که با یک جمله و کلیپ کوتاه پیشرفت‌های غرب را کوچک میشمارند و باز کسانی که اهل مطالعه نیستند باور میکنند، ما در جامعه با این افراد روبه‌رو هستیم.

اما ما ( البته بنده خیلی اهل کتاب خواندن نیستم و شما دوستان بیشتر از من کتاب خوانده‌اید و این مسرت بخش است) که کتاب میخوانیم باید از این فضای تک‌خطی فاصله بگیریم. ما به‌جای اینکه تحت تاثیر فضای مجازی مسموم قرار بگیریم، باید آثار بزرگان و سیاستمداران و بنیانگذاران و نظریه‌پردازان بخوانیم، اینگونه است که می‌فهمیم که اون بزرگ چه‌دیدگاهی داشته چه خط فکری داشته، حالا چه خوب و چه بد. ما باید تعدد افکاری که در جهان وجود دارد را باید مطالعه کنیم، چه بزرگ لیبرال و چه بزرگ کمونیسم و چه بزرگ فاشیسم و چه بزرگ محافظه‌کار و چه بزرگ اسلام و... .
پس، از همه دوست‌داران کتاب، خواندن این کتاب را توصیه میکنم. 

ما در کشوری زندگی می‌کنیم که در آن سال ۵۷ انقلابی شکل‌گرفته و بنیانگذاران آن یک آرمان و هدفی نیز از این حرکت داشته‌اند، که یکی از این بنیانگذاران امام خمینی ره هستش، برای ما ایرانی‌ها چه مخالف انقلاب و چه موافق انقلاب واقعا واجب است که آثار این بزرگمرد را خواند، تا با  تفکر آن آشنا شد. ما زمانی می‌توانیم ادعا کنیم که امام خمینی یا دیگر بزرگان متفکر حالا چه اسلامی و چه غربی میشناسیم، که آثار آنان را بخوانیم، در غیرا‌ینصورت، ما دچار فرهنگ تک‌خطی شده‌ایم که آفت جامعه است.

در این کتاب میپردازه به اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی، و در صحیفه امام آمده. و واقعا اگر این کتاب رو بخوانیم می‌بینیم که بعضی از مسئولین دیدشان، تفکرشان، اسلام آمریکایی است، و اگر ناکارآمدی و کم‌و‌کاستی هست، به خاطر این تفکر است. 


        

5

زهرا پسندید.
          سلام خدمت همه‌ی دوستان عزیز کتابخوان.
کتاب جدال دو اسلام را چند ماهی بود که قرار گذاشتم که آن را مطالعه کنم، که نشد. اما در این تابستان فرصت را مغتنم شماردم و این کتاب ارزشمند را مطالعه کردم، این کتاب نویسنده‌ اصلی‌اش خود امام خمینی ره بوده، که گزیده‌ای از جلد ۲۱ صحیفه امام بوده.

برای من لحظه لحظه این کتاب جالب بود و از خواندن هر  صفحه از آن به فکر فرو رفتم، در این یادداشت نمی‌خواهم که از محتویات این کتاب برای شما تعریف کنم، هدف من چیز دیگری است.

با دوستانی که از نظام جمهوری اسلامی دید بد دارند یا حتی دید خوب دارند یک سخن دارم، ما کتابخوان‌ها یک پله از مردمان عادی بالاتر هستیم و خداروشکر با خواندن کتاب‌ها از فرهنگ تک‌خطی که الان جامعه ما در آن گرفتار هست، مستثنی هستیم. در فضای مجازی بسیار هستند که با یک جمله و یک کلیپ کوتاه امام خمینی و نظام و انقلاب را زیر سوال میبرند، اینجا آنهایی که اهل مطالعه نیستند و از تاریخ و سیاست فقط در دوره دبیرستان خونده‌اند سریع باور می‌کنند و این موضوع فقط به انقلاب هم ربطی ندارد، باز از اون طرف کسانی هستند که با یک جمله و کلیپ کوتاه پیشرفت‌های غرب را کوچک میشمارند و باز کسانی که اهل مطالعه نیستند باور میکنند، ما در جامعه با این افراد روبه‌رو هستیم.

اما ما ( البته بنده خیلی اهل کتاب خواندن نیستم و شما دوستان بیشتر از من کتاب خوانده‌اید و این مسرت بخش است) که کتاب میخوانیم باید از این فضای تک‌خطی فاصله بگیریم. ما به‌جای اینکه تحت تاثیر فضای مجازی مسموم قرار بگیریم، باید آثار بزرگان و سیاستمداران و بنیانگذاران و نظریه‌پردازان بخوانیم، اینگونه است که می‌فهمیم که اون بزرگ چه‌دیدگاهی داشته چه خط فکری داشته، حالا چه خوب و چه بد. ما باید تعدد افکاری که در جهان وجود دارد را باید مطالعه کنیم، چه بزرگ لیبرال و چه بزرگ کمونیسم و چه بزرگ فاشیسم و چه بزرگ محافظه‌کار و چه بزرگ اسلام و... .
پس، از همه دوست‌داران کتاب، خواندن این کتاب را توصیه میکنم. 

ما در کشوری زندگی می‌کنیم که در آن سال ۵۷ انقلابی شکل‌گرفته و بنیانگذاران آن یک آرمان و هدفی نیز از این حرکت داشته‌اند، که یکی از این بنیانگذاران امام خمینی ره هستش، برای ما ایرانی‌ها چه مخالف انقلاب و چه موافق انقلاب واقعا واجب است که آثار این بزرگمرد را خواند، تا با  تفکر آن آشنا شد. ما زمانی می‌توانیم ادعا کنیم که امام خمینی یا دیگر بزرگان متفکر حالا چه اسلامی و چه غربی میشناسیم، که آثار آنان را بخوانیم، در غیرا‌ینصورت، ما دچار فرهنگ تک‌خطی شده‌ایم که آفت جامعه است.

در این کتاب میپردازه به اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی، و در صحیفه امام آمده. و واقعا اگر این کتاب رو بخوانیم می‌بینیم که بعضی از مسئولین دیدشان، تفکرشان، اسلام آمریکایی است، و اگر ناکارآمدی و کم‌و‌کاستی هست، به خاطر این تفکر است. 


        

5

زهرا پسندید.
          کتاب گیرایی خاص خودش را داشت، به‌گونه‌ای بود که تا تمامش نکردم از جایم بلند نشدم و من را به دنیای داستان برد.

تا قسمت اول رمان با مرسو همزاد‌پنداری می‌کردم، فکر میکردم که خودم هستم، البته نه به اون اندازه که مادرش فوت کرده و بی‌تفاوت باشد! اما در قسمت دوم، دیگه شخصیت اصلی داستان برای من گنگ شد، واقعا از نظر من بیگانه شد، نمی‌توانستم درکش کنم، به‌‌خصوص درگیری لفظی‌اش با کشیش. 

اما داستانش و چندجایی که من را به فکر فرو برد:
○ایستادن در آنجا، یا حرکت کردن، هر دو یک نتیجه داشت.○ اینجا مرسو در یک جایی از رمان این‌جمله را گفت، این نشان‌دهنده این است که مرسو واقعا دنیا برایش بی معنی بود، برایش فرقی نداشت که اینجا بماند یا حرکت کند، یا مثلا درجایی که ماری به‌آن گفت با من ازدواج میکنی و مرسو در جوابش، غیرمستقیم اشاره کرد که برایش فرقی ندارد، اما ماری می‌دانست این موضوع را، ولی باز اون را دوست داشت، این شخصیت مرسو و بی‌تفاوتی به همه‌چیز برای من جالب بود، البته در بعضی از جاها من‌هم با او همزاد‌پنداری میکردم، درجایی که داشت دختر و پسرها و رفت و آمدهای مردم را توصیف می‌کرد که به خرید میروند و به تماشای بازی و یا سینما، و انگار برایش چیز بی‌معنی بود، و برای من هم واقعا ‌بی‌معنی است، نمی‌خواهم بگویم که این‌کارها و دغدغه‌های روزانه مهم نیستند، اما واقعا چیز‌هایی نیستند که انسان بخواهد دغدغه و هم‌و‌غم خودش را برای این‌کارها صرف کند، این‌ها چیزهایی هستند که انسان‌های عادی انجام می‌دهند.‌‌

و جالب‌انگیز رمان جایی بود که مرسو در دادگاه به این نکته تاکید کرد که، ○به‌عبارت دیگر، مثل این‌بود که آنها کار محاکمه‌ را، خارج از وجود من، حل‌و‌فصل می‌کردند همه‌چیز بی‌مداخله من پیش‌می‌رفت، بی‌اینکه از من نظری بخواهند، سرنوشت من تعیین می‌شود.○
اینجا بود که فکر کنم کامو میخواست این را نشان بدهد که در این دنیا ما هیچ نیستیم و این پدیده‌ها و عوامل بیرونی هستند که ما را تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهند، ما هیچ هستیم در مقابل پدید‌ه‌ها! این دنیا خودش برای ما می‌دوزد و می‌بافت! البته این بستگی به ما دارد که همین جریان را پیش بگیریم و در مقابل دنیا سکوت کنیم و ببینیم دنیا برای ما چی تعیین میکند و ما سکوت کنیم و به قولی پوچ باشیم، و یا روی سکه دیگر که کامو در رمان هم اشاره کرد، مرسو میخواست و قصد میکرد که صحبت کند، اما میترسید، از عوامل بیرونی میترسید ولی میتوانست عوامل بیرونی را کنار بگذارد و دخالت کند. 
اما این اینگونه نیست که ما کاملا تحت تاثیر دنیا و عوامل بیرونی قرار بگیریم، ما می‌توانیم ترسمان را بریزیم و در مقابل عوامل بیرونی ب‌ایستیم، این بستگی به شخص دارد! 
شاید هم کامو نمی‌خواست به این اشاره کند، ولی من اینجای رمان به این فهم رسیدم.

در نهایت پیشنهاد میدهم که این کتاب را بخوانید.
        

23

زهرا پسندید.
          کتاب گیرایی خاص خودش را داشت، به‌گونه‌ای بود که تا تمامش نکردم از جایم بلند نشدم و من را به دنیای داستان برد.

تا قسمت اول رمان با مرسو همزاد‌پنداری می‌کردم، فکر میکردم که خودم هستم، البته نه به اون اندازه که مادرش فوت کرده و بی‌تفاوت باشد! اما در قسمت دوم، دیگه شخصیت اصلی داستان برای من گنگ شد، واقعا از نظر من بیگانه شد، نمی‌توانستم درکش کنم، به‌‌خصوص درگیری لفظی‌اش با کشیش. 

اما داستانش و چندجایی که من را به فکر فرو برد:
○ایستادن در آنجا، یا حرکت کردن، هر دو یک نتیجه داشت.○ اینجا مرسو در یک جایی از رمان این‌جمله را گفت، این نشان‌دهنده این است که مرسو واقعا دنیا برایش بی معنی بود، برایش فرقی نداشت که اینجا بماند یا حرکت کند، یا مثلا درجایی که ماری به‌آن گفت با من ازدواج میکنی و مرسو در جوابش، غیرمستقیم اشاره کرد که برایش فرقی ندارد، اما ماری می‌دانست این موضوع را، ولی باز اون را دوست داشت، این شخصیت مرسو و بی‌تفاوتی به همه‌چیز برای من جالب بود، البته در بعضی از جاها من‌هم با او همزاد‌پنداری میکردم، درجایی که داشت دختر و پسرها و رفت و آمدهای مردم را توصیف می‌کرد که به خرید میروند و به تماشای بازی و یا سینما، و انگار برایش چیز بی‌معنی بود، و برای من هم واقعا ‌بی‌معنی است، نمی‌خواهم بگویم که این‌کارها و دغدغه‌های روزانه مهم نیستند، اما واقعا چیز‌هایی نیستند که انسان بخواهد دغدغه و هم‌و‌غم خودش را برای این‌کارها صرف کند، این‌ها چیزهایی هستند که انسان‌های عادی انجام می‌دهند.‌‌

و جالب‌انگیز رمان جایی بود که مرسو در دادگاه به این نکته تاکید کرد که، ○به‌عبارت دیگر، مثل این‌بود که آنها کار محاکمه‌ را، خارج از وجود من، حل‌و‌فصل می‌کردند همه‌چیز بی‌مداخله من پیش‌می‌رفت، بی‌اینکه از من نظری بخواهند، سرنوشت من تعیین می‌شود.○
اینجا بود که فکر کنم کامو میخواست این را نشان بدهد که در این دنیا ما هیچ نیستیم و این پدیده‌ها و عوامل بیرونی هستند که ما را تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهند، ما هیچ هستیم در مقابل پدید‌ه‌ها! این دنیا خودش برای ما می‌دوزد و می‌بافت! البته این بستگی به ما دارد که همین جریان را پیش بگیریم و در مقابل دنیا سکوت کنیم و ببینیم دنیا برای ما چی تعیین میکند و ما سکوت کنیم و به قولی پوچ باشیم، و یا روی سکه دیگر که کامو در رمان هم اشاره کرد، مرسو میخواست و قصد میکرد که صحبت کند، اما میترسید، از عوامل بیرونی میترسید ولی میتوانست عوامل بیرونی را کنار بگذارد و دخالت کند. 
اما این اینگونه نیست که ما کاملا تحت تاثیر دنیا و عوامل بیرونی قرار بگیریم، ما می‌توانیم ترسمان را بریزیم و در مقابل عوامل بیرونی ب‌ایستیم، این بستگی به شخص دارد! 
شاید هم کامو نمی‌خواست به این اشاره کند، ولی من اینجای رمان به این فهم رسیدم.

در نهایت پیشنهاد میدهم که این کتاب را بخوانید.
        

23

زهرا پسندید.
          کتاب را خواندم.
کتاب جذابی بود، از ناشناخته‌ها برای ما نوشته بود، نویسنده دست روی کشوری گذاشته بود که کمتر در مورد آن پرداخته شده است، فکر کنم آن هم به دلیل سانسور شدید آن کشور مورد نظر است، کشوری که بین همه جهانیان منفور است، البته این را غرب گفته!
کتاب جایزه‌های زیادی گرفته است، جایزه‌هایی که کشور آمریکا به این کتاب تقدیم کرده است، این دیگه هویدا همه‌چیز است، یعنی اگر بخواهی بدونی که هدف نوشتن این‌ کتاب‌ چیست؟ چیزی جز انسان‌دوستی و کشور گوگولی آمریکا و همچنین لولو بودن و اَخ بودن کشور کره شمالی نمیبینی، ببخشید که اسپویل کردم!
اما اگر بخواهم از داستان کتاب بگویم، این اولین کتابی بود که هم داستان بود و هم داستان نبود! یعنی هم داستان میخونی و هم اطلاعاتی در مورد کشور شمالی، این خیلی برای من جذاب بود، داستان محض نبود، و اطلاعاتی هم به مخاطب می‌داد، در مورد فرهنگ، اجتماع، سیاست، اقتصاد و... کره شمالی در این‌کتاب بحث شده بود.
وقتی کتاب را مطالعه کنی، هم داستان مردی که از اردوگاه اجباری فرار کرده را میخوانی، که خوب جذابیت خاص خودش را داشت، از اردوگاه و قوانینش، از شکنجه‌ها و اعدام‌هایش، از کار خبرچینی‌ که راه نجات هست، میخوانی.
 و هم از اوضاع کره شمالی خبر دار میشوی، که خب اینجا سوگیری داره و نمی‌شود با خواندن این کتاب و اون چیزی که آمریکا می‌خواهد، کره شمالی را شناخت.

توصیه میکنم که این کتاب را بخوانید، ۲ ستاره‌ای که ندادم فقط به خاطر سوگیری‌های موجود در کتاب بوده، وگرنه داستان جذابی و گیرا دارد.

        

29

زهرا پسندید.
          کتاب را خواندم.
کتاب جذابی بود، از ناشناخته‌ها برای ما نوشته بود، نویسنده دست روی کشوری گذاشته بود که کمتر در مورد آن پرداخته شده است، فکر کنم آن هم به دلیل سانسور شدید آن کشور مورد نظر است، کشوری که بین همه جهانیان منفور است، البته این را غرب گفته!
کتاب جایزه‌های زیادی گرفته است، جایزه‌هایی که کشور آمریکا به این کتاب تقدیم کرده است، این دیگه هویدا همه‌چیز است، یعنی اگر بخواهی بدونی که هدف نوشتن این‌ کتاب‌ چیست؟ چیزی جز انسان‌دوستی و کشور گوگولی آمریکا و همچنین لولو بودن و اَخ بودن کشور کره شمالی نمیبینی، ببخشید که اسپویل کردم!
اما اگر بخواهم از داستان کتاب بگویم، این اولین کتابی بود که هم داستان بود و هم داستان نبود! یعنی هم داستان میخونی و هم اطلاعاتی در مورد کشور شمالی، این خیلی برای من جذاب بود، داستان محض نبود، و اطلاعاتی هم به مخاطب می‌داد، در مورد فرهنگ، اجتماع، سیاست، اقتصاد و... کره شمالی در این‌کتاب بحث شده بود.
وقتی کتاب را مطالعه کنی، هم داستان مردی که از اردوگاه اجباری فرار کرده را میخوانی، که خوب جذابیت خاص خودش را داشت، از اردوگاه و قوانینش، از شکنجه‌ها و اعدام‌هایش، از کار خبرچینی‌ که راه نجات هست، میخوانی.
 و هم از اوضاع کره شمالی خبر دار میشوی، که خب اینجا سوگیری داره و نمی‌شود با خواندن این کتاب و اون چیزی که آمریکا می‌خواهد، کره شمالی را شناخت.

توصیه میکنم که این کتاب را بخوانید، ۲ ستاره‌ای که ندادم فقط به خاطر سوگیری‌های موجود در کتاب بوده، وگرنه داستان جذابی و گیرا دارد.

        

29