سالی که وارد دانشگاه شدم، شاید مهم ترین دغدغهم ترس از تباهی و از دست دادن وقت و عمرم بود؛ تو جاییکه هیچکس عین خیالش نبود. تو این حال و احوال و چنگ زدن به هر ریسمانی که بهدستم میرسید، اسم کتاب که به چشمم خورد، جرقههای امید ته دلم رو روشن کرد و ذهنی که توی هیچ موضوعی معنای باب دلشو پیدا نمیکرد حالا تو سر کسی داغ شده بود که روز و شب محتوای کتاب رو دنبال میکنه و داره با کلمه به کلمهی استاد حائری از کویر تشنگی به سمت دریای شناخت و معنا غلت میخوره.
اون موقع این کتاب برای من سنگین بود و شاید اونقدر که باید برداشت کافی رو ازش نداشتم، ولی با عمق وجود حس میکردم که مدل فکری نویسنده و برداشتش از اسلام در ریزترین نکات هم کامل و متناسبه و همین بهم شوق ادامه دادن رو میداد.
و وقتی فهمیدم نویسنده کسیه که شوق فهمیدن جهان و جوّ حاکم بر اون باعث احاطهش به تمام کتابای مهم نوشته شده، شده، اطمینان بیشتری به عقیدهم دربارهی مدل فکری استاد پیدا کردم.
و حالا هم که میبینم صفحهی اینستاگرام استاد رونق پیدا کرده و چند برابر شده خداروشکر میکنم و آرزو دارم روح استاد با محبوبان خدا محشور باشه.