فاطمه کمندی

فاطمه کمندی

@FatemehKamandi

2 دنبال شده

6 دنبال کننده

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ثبت نکرده است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

هواردز اند
          اولین تجربه م از مطالعه ی کارهای فاستر بود. طبق معمول از مقدمه ی مترجم شروع کردم اما یکم که جلو رفت دیدم داره واو به واو داستان کتاب رو تعریف می کنه! در نتیجه مقدمه رو رها کردم و متن اصلی شروع شد. 

طول کشید تا با داستان ارتباط بگیرم و بفهمم سبک نویسنده چطوریه. از سه چهار صفحه ی ابتدایی این برداشت رو داشتم که با رمانی از جنس رمان های جین آستین طرف هستم. اما وقتی یکی دو فصل بعدی رو خوندم متوجه شدم که اینطور نیست و کم کم ارتباطم با داستان عمق گرفت و سرعتم هم بیشتر شد. 

این رمان پر از نماده. هواردزان اسم یک خانه ی روستایی در انگلستانه که وجودش نماد زندگی سنت و ارزش ها و فرهنگ های سنتی انگلیسه که داره با گذر زمان دگرگون میشه. فاستر خودش عاشق موسیقیه. و از موسیقی به عنوان نماد هیجانات و احساسات شعر گونه و فهم  های عمیق از زندگی استفاده کرده. کلا کتابیه که راحت خونده میشه اما میشه درش تعمق کرد و لایه های زیرین زیادی داره. 

ترجمه در کل قشنگ بود و مانع خوندنم نمی شد. اما فقط یک جا در همون اوایل کتاب، جایی که زن و مردی انگلیسی در یک ماشین دارن به سمت عمارت روستایی میرن و سر موضوعی بحث میکنن و فاستر تو رو با توصیف فضا در داستان محو کرده و تو احساس می کنی در جاده ای قدیمی که دو طرفش سرسبز داره پیش میری و کم کم سایه ی یک عمارت قدیمی داره اون دورها هویدا میشه... 

دقیقا همینجاست که مترجم تصمیم گرفته بحث این زن و مرد رو اینطوری توصیف کنه: بدین سان بازی حیدری - نعمتی در آوردند. 
و تو رو با مغز از اون فضا پرت می کنه بیرون !

من اولش فکر کردم اشتباه خوندم! برگشتم و دوباره و سه باره پاراکراف رو خوندم و دیدم نه... همینه... و نفهمیدم یعنی چی ... چون نه تنها نمی دونم نعمتی و حیدری کی هستن، بلکه نمیدونم این بازی مربوط به چه ورزشیه! و متاسفانه این کج سلیقگی در ابتدای رمان من رو تا انتها به ترجمه بدبین کرد و همش کمین کرده بودم تا بازم از این دست مثال ها ببینم که ندیدم! ولی مقداری از لذت مطالعه رو ازم گرفت. 

در نهایت اینکه لطفا توضیح پشت جلد کتاب رو نخونید. چون نیمه ی اول کتاب رو کاملا لو میده و نیمه ی دوم کتاب رو ۱۸۰ درجه متفاوت توصیف میکنه. یعنی باعث میشه شما مدام انتظار چیزی رو داشته باشید که هیچ وقت اتفاق نمی افته.
        

41

نا

2

نا

2

و چقدرر این حس دوستداشتنیه . جایی که خودِ خودِ حقیقی‌انسان داره زیستن رو تجربه میکنه فارغ از هر نوع ناخالصی دیگری . همین سطر برای علاقمند شدن به کتاب و مطالعه اش برام کافیه .

2