سلام آقای چارلز دیکنز عزیز،
کتابت واقعاً فوقالعاده بود؛ هر کلمهای که خوندم، یه جهان جدید رو برام باز کرد. احساسات متناقضی که در طول داستان تجربه کردم، از غم و شادی گرفته تا تعجب و نگرانی، همهشون منو با خود بردن. احساس میکردم که تو کنارم نشستی و همهی این خاطرات رو برام تعریف میکنی.
پیپ عزیز، تو با خاطراتت تونستی احساسات رو به شکلی زنده و ملموس بیان کنی که من همزمان با خودت گریه کردم و خندیدم. بارها بابت کارهایی که میخواستی انجام بدی مضطرب شدم و باید بگم چندین بار من رو شوکه کردی! شخصیتی مثل جو، شوهر خواهرت، اونقدر جذاب بود که دلم میخواست بیشتر ازش بدونم؛ بیدی هم اونقدر مهربون ودوست داشتنی بود که انگار یکی از دوستان قدیمیم باشه.
و استلا، کسی که پیپ اینقدر از زیباییاش میگفت، باعث شد منم شگفتزده بشم. با اینکه میدونستم پیپ یه شخصیت خیالیه، اما به طرز عجیبی احساس کردم خیلی واقعیتر از آدمهای واقعی اطرافم هست.
ممنون که این داستان دلنشین رو نوشتی. امیدوارم روزی دوباره به دنیای زیبای تو و شخصیتهایش برگردم. تا اون موقع، همیشه یادشون میکنم.
با عشق و احترام،
[آترینا..]