جزئیات پست
1402/7/15 - 23:33

اینجا که منم آدمها میل غریبی به کتاب دارند. هی میگویند این کتاب را برای شناخت فلان موضوع باید خواند، بهمانی هیچ کتاب نخوانده، مطلب را بلد نیست. اینجا که منم آدمها خیال میکنند با کتابهاست که میشود آموخت. برای همین است که هی پیِ سیر مطالعاتی میگردند، هی میپرسند برای شناخت مولوی چه بخوانیم؟ برای فلسفهی زبان چه؟ اینجا که منم آدمها یادشان رفته چیزها را چگونه آموختهاند. پیِ نظمی خللناپذیرند و نشستنها و گفتنها وجدانشان را آزار میدهد؛ گویی حرف زدن گناهی نابخشودنی است، وقتی میشود به جایش کتاب خواند.
امروز با یکی از همکارها، که علوم قرآن و حدیث میخوانَد، چند دقیقهای حرف زدم؛ اشاراتی به علما و وضع کارِ حدیث و فقه در زمانهی ما. دیدم آنچه من به جستجوی شخصی یافتهام و هی هرز رفتهام و برایش روزها و ساعتها وقت گذاشتهام برای او از آن مشهوراتی است که همه جا میگویند و از بس مکرر شده است حوصلهی آدم را سر میبرد. اگر به او میگفتم: کجا این حرفها آمده که میگویی «مشهور» است؟ شاید نمیتوانست کتابی یا مقالهای را پیش بکشد. منظورش حرفها و جمعهایشان بود. یعنی که این حرفها را همه در گعدههای اهل فقه و حدیث میگویند. حالا شاید اصلاً مکتوبش نکرده باشند.
علم فقط در کتابها نیست، در بحثها و جمعها و در سینهها هم هست. هرچه نگاه میکنم با کتاب سختتر و بسیار کمتر آموختهام. خواندن، برای کسی که بحثها را نشنیده، برای ذهنی که با موضوع غریبه است، سخت است و کمفایده.
اگر به من بگویند مولوی را چگونه باید شناخت؟ اسم ده کتاب را ردیف نمیکنم. نام سه-چهار استاد را میبرم و میگویم من با اینها شناختهام و پیش رفتهام. درهای دانشگاه باید گشودهتر باشد و غریبهها را راحتتر بپذیرد. باید بشود با آدمها نشست و گفت و جنگ-و-جدل کرد. باید حیثیت جمع را اعاده کرد. جمع را باید جدی گرفت. بعضی جمع را تا جایی به حساب میآورند که کتابی در میانه باشد. ارزش جمع به کتابخوانیها نیست، به خودِ جمع است.
پیشدانشگاهی که بودم به معلم منطقمان میگفتم چرا باید اینها را در مدرسه و با معلم خواند؟ این همه کتاب دمِ دست است با شکلهای مختلف و سطحهای گونهگون. مگر شما چیزی جز اینها میگویید؟ یک کلام گفت: تأثیر موجود مادی بر موجود مجرد، فرق دارد با تأثیر موجود مجرد بر موجود مجردی دیگر. از حرفش خوشم آمد و پذیرفتم و همراه شدم. دانشگاه که آمدم به یکی از دوستان اهل فلسفه همین را گفتم. گفت: مگر کتاب موجود مادی است؟
مادی باشد یا مجرد من که کمتر از کتاب آموختهام. آدم متحجری هستم و به حضور و نَفَس هم معتقدم. کتاب اگر مجرد هم باشد، نفس که دیگر ندارد.
اما جمعها یک دردی دارند. جمعهایمان شده است هی بدگویی از اساتید. نمیدانم کی میتوانیم از این دورِ باطل خلاص شویم. کی میتوانیم بنشینیم و از مسائل خود ادبیات حرف بزنیم، نه از شیادیهای این استاد، یا بیسوادیهای آن یکی. کی قرار است زبان را بگذاریم وسط و تشریحش کنیم و تکهتکهاش را بکاویم؟
حرف جمعها را مسئلهای مشترک میسازد. یکی دوست دارد متون عرفانی بخواند، دیگری پی فلان ساخت فعل در زبان اوستایی است، هر کسی درد خودش را دارد و تنها مسئلهی مشترک همهمان مصائب استادهایی است که همکلامشانیم و شاگردشان. کارها هم همه ناتمام و رهاست و آدمها دوست دارند در جمع که مینشینند لحظهای از فکرها و دردها بگریزند. نمیخواهند جمع، جایی باشد برای به یاد آوردن کارهای رها شده. میگریزیم به مشکلاتِ استادهایمان تا مشکلاتِ خودمان را نبینیم، عجزِ خودمان را انکار کنیم و منتقدِ ابدی باقی بمانیم.
90 نفر پسندیدند.
32 نفر نظر دادند.نظرات
1402/7/15 - 23:37
یک بار هم به کتابخوانترین جمعی که میشناختم و اصلاً به بهانهٔ کتاب دور هم جمع میشدیم گفتم من کتابها را به خاطر این جمع دوست دارم و نه برعکس! آنقدر که آن جمع برای من جوشش و آفرینش میآورد!
1
1402/7/15 - 23:46
یکبار یک صاحب نَفَسی بهم گفت " تلاش میکنم که اصل زندگیام *آدمها مهمتر از اشیاء هستند* باشد." حالا کتاب میتونه جزء عزیزترین اشیاء باشه...
1
1402/7/15 - 23:55
درود؛ حالا که خواندن این متن، تلنگری برای بازنگری به گذشتهٔ دور شده، باید بگویم من هم انسانم و از همنشینی انسان های همدل، همفکر و هم زبان بیش از اشیا - هر چند آن اشیا کتاب ها باشند - لذت می برم و حظ می کنم. به نظرم هر انسانی بیش از هر چیز در جستجوی جلب توجه است و این انسان است که چنین نیازی را پاسخ می گوید نه کتاب یا چیز دیگر...! مانا باشید.
1402/7/15 - 23:55
اگر متنی، خرق عادت کند، و وضعیتِ ذهنی و برداشتهام رو تغییر بده، خیلی حالم خوش میشه. الان خیلی خوشحالم🤝😄
2
1402/7/16 - 24:57
فکر میکنم اون حرف معلمتون برای همیشه یاد منم بمونه... خیلی موجز، خیلی دقیق!
1
1402/7/16 - 7:58
مشکل جمع ها و اساتید اینه که علم دورن سينه شان با خودشان دفن میشود. اگر بتوان اون علم را به نگارش درآورد تا حد زیادی باقی میماند. اصلا به علت وجود همین علم های ناگفته در سینه ها الان بازار کتابت تاریخ شفاهی هر رشته تخصصی به راه افتاده و چه کار خوبی هم هست. البته که من هم می فهمم که بعضی حرفهای استاد قابل کتابت نیست حصولی نیست بلکه شهودی است. یدرک و لایوصف است.
1402/7/16 - 21:08
اشاره به تاریخ شفاهی خیلی برایم جالب بود. الان میل غریبی به ثبت همه چیز وجود دارد. کار خوبی هم هست. فقط امیدوارم صرفاً به عنوان سندی برای آیندگان به این کتابها نگاه نکنند، امیدوارم مخاطب همین زمان را هم در نظر بگیرند. نمیدانم چرا؛ ولی من با صرفِ میراث باقی گذاشتن اصلاً همراه نیستم.
1402/7/16 - 11:25
تجربه من تا اینجای زندگی این بوده که نه کتاب مهمه نه کلاس نه استاد نه جمع نه ... نسبت من با هر کدام از اینهاست که مهمه و اینکه من خودم را چقدر برای شنیدن و تغییر کردن آماده کرده ام. و گاهی حتی نشنیدن هم مهم میشود.بعد از آن همهی اینها مهم هستند و شاید در زمانها و مکانهای مختلف و برای سلایق و استعدادهای مختلف هر کدام نسبتشان تغییر کند.
1402/7/16 - 14:57
ممنون 👏 به نظر منم بهتره یه جنبه رو به نفع جنبه دیگه کنار نزنیم، به شخصه بعضی وقتا از کتابها بسیار بیشتر از آدمها یاد گرفتم و بعضی وقتا برعکس!
1402/7/16 - 21:14
امروز سر کلاسی که بچههایش خیلی بزرگاند و نتوانستهایم ارتباط درستی با هم برقرار کنیم، یک غلط املایی خیلی بد داشتم، همهی بیتها هم از یادم میرفت، حتی از رو هم یک مصراع را غلط نوشتم ... نگاهها خیلی سنگین بود و آدم دستپاچه میشد. بارها شده که بدون آمادگی سر کلاسی رفتهام که بچهها همراه بودهاند؛ حرفها و بیتها آمده و رفته بدون لکنت و اشتباه. امروز کامل این را حس کردم که وقتی همه یک جوری نگاهت میکنند که آخر تو دیگر کیستی و چه میگویی، تو هم واقعاً نمیدانی برای چه آنجایی. این وریاش هم هست.
1402/7/16 - 14:59
متنتون رو دوست داشتم. من اینقدر وابسته به جمع شده ام که کتاب ها هم بدون جمع از گلوم پایین نمیره 😂
1402/7/16 - 15:06
اصولا بهتر میبود اون حرفهایی که در «گعده»ها میزنن رو هم درست مکتوب میکردن تا بشه درست در موردشون نظر داد :) نه اینکه یه حرف لیزی باشه که نشه درست با بقیه نظرات مقایسهش کرد :)
1402/7/16 - 21:19
«حرف لیز» تعبیر جالبی بود. آخر اگر گعدهها را فقط مکتوب کنند و آداب نوشتن را به جا نیاورند ممکن است خیلی سطحی به نظر برسد. اگر هم بخواهند سر و شکلی به ماجرا بدهند و نوشتهی درست و درمانی دربیاورند ... چه کسی واقعاً وقت و همتش را دارد؟
1402/7/16 - 22:04
خب مسئله دقیقا همینه... از یه سری از نظریهپردازان دینی در حد پیادهشدهٔ سخنرانی مطلب در دست هست، اینطوری میشه که نمیتونیم ابعاد مختلف اون نظر و نسبتش با بقیهٔ نظریهها رو دربیاریم، و اونوقت اون نظر در سطح همون گعدهها باقی میمونه و نمیتونه ورای چند تا آدمی که دور هم در موردش صحبت میکنن اثرگذاری داشته باشه...
1402/7/27 - 8:10
نصفش قبول؛ نصفش نه. من یکی که تا حالا منابع اطلاعاتیم از جمع ها ناشی نشده؛ شاید چون جمعی پیدا نکردم که اهل حال باشن و بحث حوصله شون رو نکشه. پس بیشتر چیز هایی که فهمیده ام رو یا خونده ام یا از سخنرانی ها شنیده ام؛ و دین دارن کتاب ها به خصوص روی گردنم. ولی انتظار نداشتم دانشجو های ادبیات جمع های مباحثه نداشته باشن! یه عالمه بحث و جدل جالب داره ادبیات که!
1402/7/27 - 19:01
جمعهای مباحثه هم هست. ولی بحث اغلب زود به حاشیه میرود. همیشه هم البته اینطور نیست. شنیدنها من را هم بسیار یاری رساندهاند. ممنون که اشاره کردید.
1402/8/12 - 20:03
آقای حامد کاشانی یه سری صحبت ها مرتبط با این ذهنیت شما دارن "چرا امامان ما با اینکه معدن دانش بودند اهل کتاب نوشتن نبودند؟" توی مدارس حوزوی این شکلیه که تا اون موقع که طلبه ها در حال تحصیلن دائما مباحثه میکنن اون موقعی هم که فارغ التحصیل میشن و وقت تحقیق و ثمره دهی علمیشون میرسه دائما با بزرگان اون علم گعده علمی دارن پ.ن: دائم به معنا این نیست که همه ساعات روزشون اینطوره بلکه یعنی تو همه روزهاشون یه وقتی برای این کار اختصاص میدن😅
1402/8/12 - 22:19
خیلی ممنون که خواندید و نوشتید. صبحتهای آقای کاشانی را نشنیدهام. ممنون که اشاره کردید.
معصومه توکلی
1402/7/15 - 23:36
2