بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

جزئیات پست

حبیبه جعفریان

1402/7/22 - 17:34

خواندن 4 دقیقه
غوطه ور در فاجعه و انتخاب


می‌رفتم آنجا «جود گمنام» می‌خواندم. نمی‌دانم چرا می‌رفتم آن‌جا می‌خواندم. انگار خانه و خانمان

نداشتم یا مثلا كتابخانه‌ها را ازم گرفته بودند. خانه و خانمان نداشتم البته. دانشجوی شهرستانی ترم 4 یا 5 بودم در تاریخ 1375 هجری شمسی، كه خانه و خانمانم خوابگاه بود كه در آن قطعا كتاب نمی‌شد خواند. كتابخانه زیاد بود. خوبش هم بود. كتابخانه‌ی مركزی دانشگاه تهران. كتابخانه‌ی حوزه هنری كه هر دو از پاتوق‌های من بودند. ولی موزه‌ی هنرهای معاصر تهران چیز دیگری بود. برای نشستن و هیچ كاری نكردن، برای سكوت كردن، و برای تامس هاردی خواندن. و شاید از اضطرارِ این آخری بود كه می‌رفتم آن جا. وقتی تامس هاردی می‌خوانی احتیاج داری در چیزی یا جایی پناه بگیری. هر بار که می روم و دوباره صفحاتی از او می خوانم با خودم فكر می كنم هر چقدر هم جهان تغییر كرده باشد، هر چقدر من مسن و محتاط شده باشم، هر چقدر آدم‌ها موجودات دیگر یا بهتری شده باشند باز تامس هاردی درست است. نگاهی که در رمانهای او هست آدم را عمیقا غمگین می‌كند ولی عمیقا هم درست به نظر می‌آید. جور در می‌آید با چیزی كه دیده‌ای و زندگی كرده‌ای. اینكه همه چیز غلط است و همه چیز درست است. این كه تو مذبوحانه می‌جنگی و شجاعانه شكست می‌خوری. و باز هم. و باز هم. به نظرم این همانی بود كه همان موقع با اینكه بیست و دو سالم بود از جود می‌فهمیدم. و از همه آن مخلوقات تراژیک. از بت شبا در دور از اجتماع خشمگین. از تس در تس دوربرویل. و از جود و سو در جود گمنام. همان چیزی كه چون به وحشتم می‌انداخت موقع خواندنش می‌رفتم موزه. برای اینکه وقتی تامس هاردی می خوانی باید در چیزی پناه بگیری. 


كاراكترهای هاردی به طرز عجیبی اسیر سرنوشت به نظر می‌آیند و در عین حال طغیان‌گر و اهل


انتخاب‌اند. شاید كمتر كسی این گیر و دار و این تناقض را به ظرافت هاردی و با این اندازه از صراحت


و عریانی نشان داده باشد. كاراكترهای او طوری رفتار می‌كنند و زندگی می‌كنند كه همیشه اشتباهی به نظر می‌رسند. آنها اشتباهی عاشق می‌شوند اشتباهی ازدواج می‌كنند اشتباهی مجازات می‌شوند و اشتباهی مجازات می‌كنند و اشتباهی بر تصحیح این اشتباه‌ها در جهت آن چه فكر می‌كنند واقعا می‌خواهند اصرار می‌ورزند. چون فكر می‌كنند آزادند و چون در واقع اسیرند. اسیر سرنوشت. این طوری است كه همه آنها عاشق كسی‌اند كه او خودش عاشق كس دیگری است. همه آنها به طرز عصبانی كننده‌ای آنی را می‌خواهند كه معلوم است قرار نیست مال آنها باشد و قاعدتا آنی نصیبشان می‌شود كه ربطی بهشان ندارد. آدمها همه انگار جایی هستند كه نباید باشند. جایی كه اشتباه است. حتی آنهایی كه اولش به نظر می‌رسید در نقطه درستی قرار گرفته‌اند و انتخاب درستی كرده‌اند.


در رمانهای او همه چیز به آرامی شروع می‌شود و چنان محتوم و اجتناب ناپذیر و دورانی به سمت تباهی و نابودی می‌رود كه تو نمی‌فهمی این آدمها چه قدر «محكوم» بوده‌اند به فاجعه‌ای كه در آنند و چه قدر «مختار» بوده‌اند در خلق آن. این آدمها که دیوانه وار به دنبال چیزی یا كسی اند كه او دنبال چیزی یا كسی است كه او خودش نمی داند چی یا كی را می خواهد. این نادانستگی و حیرانی هم تم دیگر رمانهای هاردی است. آدمها و مشخصا زنهایی كه نمی دانند چی می خواهند و در راه دانستن یا كشف این همیشه خودشان و دیگران را به نابودی می کشانند. تشخص كاراكترهای هاردی به همین است. آنها میان اجبار و انتخاب غوطه‌ورند و به آن چیزی یا موقعیتی كه فكر می‌كنند مال آنهاست یا باید باشد رفت و برگشتهایی رنج آور و فاجعه‌آمیز دارند. آنها كوتاه نمی‌ایند و برای رسیدن به آن چه مقدّرشان نیست دست و پا می‌زنند. و قاعدتا به خاك سیاه می‌نشینند. عصاره رمانهای هاردی فاجعه است. فاجعه ای كه هر بار فكر می كنی تمام شده، اما فقط زیر خاكستر پنهان است . خاكستر زمان. داستانهای او در واقع صحنه نبرد سرنوشت و اراده انسانند. و این طوری هاست که هر بار وقتی دوباره از او می خوانی با آن که غرق رمانهایی هستی در پایان عصر ویکتوریایی، با خودت فكر می كنی هر چقدر هم جهان تغییر كرده باشد، هر چقدر من مسن و محتاط شده باشم، هر چقدر آدم‌ها موجودات دیگر یا بهتری شده باشند باز تامس هاردی درست است. باز همه چیز غلط است و همه چیز درست است. و هم چنان تو مذبوحانه می‌جنگی و شجاعانه شكست می‌خوری. 



67 نفر پسندیدند.

3 نفر نظر دادند.
(0/1000)

نظرات

با این متن چقدر مشتاق شدم با جهان تامس هاردی  آشنا بشوم. 🙏🏻🌹
میم صالحی فر

1402/7/22 - 19:02

کاش کتاب هایی که توی متن بود ، مثل پست های قبل ان پایین میامد تا بهتر بیابیمشان
سوده عابدی

1402/7/24 - 9:29

بعضی کتابها رو فقط بعضی جاها میشه خوند.
جدای از زمان خاص، مکان خاص هم برای خوندن لازمه