بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

جزئیات پست

امیرمحمد سالاروند

1402/8/11 - 1:38

خواندن 4 دقیقه
از نکته بیزارم

نکته این است که شما انسان بهتری نخواهید شد. نکته این است که -‌متأسفانه- رازی وجود ندارد. نکته این است که همه‌ی آنچه باید بدانیم را همین حالا هم بلدیم. نکته این است که قدرتی در «نکته» نیست. نکته این است که این‌ها که گفتم همه از هر کاری عاجزند. نکته این است که باید این‌ها را ریخت دور.


می‌خواهند نکته بگویند. حرفشان را در پنج سطر خلاصه کنند و شش اسلاید شسته‌رفته‌ی پاورپوینت بسازند. آنچه یافته‌اند را -به قول خودشان- «تیتروار» یادداشت کنند و حالا نهایت با کمی شاخ و برگ بگویند و بگذرند. علم، سرعتش زیاد شد و اهالی‌اش گفتند چاره‌ای جز خلاصه‌سازی نداریم، از تفصیل باید گریخت؛ انقلابی‌ترین ایده‌ها را و بنیان‌افکن‌ترین نظریه‌ها را هم باید بشود در پانزده دقیقه ارائه داد. جلسات پایان‌نامه را با همین منطق ساختند؛ باید بتوانی حاصل دو سال و بیش‌تر کارت را در بیست دقیقه بگویی و بگذری. باید نکته‌ها را ردیف کنی. «تد» از همین‌ جا آمد؛ جایی برای نکته گفتن، از هر چیز و هر کس.


حالا من هم حوصله‌ی تفصیل ندارم. حالا من هم گیر این ماجرایم. حالا من هم عجله دارم که نکته را بگویم و بروم زودتر بخوابم. بی‌خواب شدم که بیایم اینجا همین را بنویسم. بی‌خواب شدم که بیایم بگویم نکته هیچ‌وقت دست مرا نگرفته و نمی‌دانم چرا امروز هر وری که سر می‌چرخانم نکته در نکته در نکته شده است.

اما این حرف را چطور باید زد؟ چطور می‌شود علیه نکته‌گویی نوشت؟ با این عصبانیتی که من حالا دارم حتماً نمی‌شود. تفصیل زاده‌ی آرامش است و من الان اصلاً آرام نیستم. آنچه انقدر آزارم داده و انقدر به همم ریخته همین است که حالا خودم را هم گرفتار کرده؛ مصیبت نکته و نکته‌گویی.


علم به فرمِ نکته تن داد. به زبان بی‌رنگ و بویی که کارکردش تنها انتقال سریع پیام بود. اهالی علم همه نمی‌توانستند در این تنگی نفس بکشند. «جستار» را راه انداختند تا فضایی برای تنفس پیدا کنند. از خودشان گفتند. روایت شخصی را با امر کلی در هم آمیختند. چیزی ساختند بین قصه و نکته. خودشان را وارد میدان کردند. زبان دیگری را پیش کشیدند؛ خاطره‌گو و نکته‌گو.


جستار آمده بود تا تیغ تیز نکته‌گویی را کُند کنَد. آمده بود تا به متون غیرادبی، ته‌مایه‌ای از ادبیات ببخشد. آمده بود تا بیان عمومی‌تری بسازد. شکلی از ادبیات را با آن نکته‌گویی افراطی ترکیب کند. نیامده بود جای خودِ ادبیات را بگیرد.


جوانی پیرزن رباخواری را می‌کشد و عذاب وجدان رهایش نمی‌کند. هر جنایتی، مکافاتی در پی دارد. هیچ رازی در این جمله‌ها پنهان نیست. این قصه‌ی یک خطی ایده‌ی عجیبی نیست، فکر نابی نیست که به ذهن هیچ‌کس نرسیده باشد. این اصلاً هیچ نیست. هر چه هست در آن تفصیل است که اتفاق افتاده، هر چه هست در جزئیات است، در فرم است، در اجراست.

ادبیات -تا جایی که الان به ذهنم می‌رسد- دو راه بیش‌تر ندارد؛ تفصیل یا ایجاز. و هر کدام را که برود باید ماجرا را به نهایت برساند. یا تفصیلِ تام، یا ایجازِ محض.

سعدی نکته نمی‌گوید. از تناقض نمی‌ترسد. سعدی کارش موجز سخن گفتن است. آنقدر موجز که مدام بخوانی‌اش، سال‌ها درگیرش باشی، بَسَت باشد. هیچ نکته‌ی عجیبی نمی‌گوید. هیچ رازی را عیان نکرده. همان که همه می‌دانند را آنقدر فشرده و فشرده و فشرده، آنقدر فشارش داده که در چند کلمه خلاصه شده و به این خلاصه می‌شود مدام برگشت. به ساده‌ترین حکایت‌هایش؛ به یاد دارم در ایام طفولیت متعبد و شب‌خیز بودم، به حاتم طایی را گفتند ... به همین‌ها که در همان سال‌های اول مدرسه یاد آدم می‌دهند.


جستار حالا دارد جای ادبیات را می‌گیرد. جستار نه تفصیل تام است، نه ایجاز محض. خیلی از جستارها، خیلی از آنچه به اسم جستار روایی و به عنوان ادبیات به خوردمان می‌دهند فقط یک سری نکته‌اند. اسمشان هم اغلب تمام محتوایشان را فاش می‌کند. کار نویسنده‌شان همین بوده که نکته‌ای را ببیند و نکته را با زبانی بی‌دست‌انداز به مخاطب منتقل کند. روایت فقط برای بزک است. فقط برای دلپذیر کردنِ زهر نکته آمده. با خاطره می‌خواهند ما را به مسلخ نکته بکشانند و هر چه سریع‌تر نجاتمان دهند. من اما فکر نمی‌کنم کسی این شکلی نجات پیدا کرده باشد.


شاعرها کارشان موجز کردن بود. یوسفعلی میرشکاک بارها از افق اجمال و افق تفصیل حرف زده. و من اینجا اجمال و ایجاز را مرادف می‌گیرم. گفته ادبیاتِ ما قدرتش در اجمال است و در عصر تفصیل، عصر رمان، باید فکری به حال خودش بکند.

حالا انگار افق تفصیل در مغرب‌زمین هم دارد از بین می‌رود. اما جایش را افق اجمال و ایجاز نگرفته، لکنتِ نکته جایگزین شده.

یا موجز بگو، یا مفصل. تعلیق بین این دو آزارم می‌دهد. از نکته گفتن‌ها و رفتن‌ها خسته‌ام. نکته‌ها هیچ اثری، هیچ وقت روی من نگذاشته‌اند. فقط اعصابم را خرد کرده‌اند. مثل امشب.


98 نفر پسندیدند.

22 نفر نظر دادند.
(0/1000)

نظرات

عجب متنی بود.
مملو از نکته‌های خوب🤝😜😂

منم دوست‌دارم تو بهخوان پست بنویسم، ولی برخلاف مرور کتاب‌ها که دست به کیبورد می‌شم و می‌نویسم، از بس به متنِ پست‌ها فکر می‌کنم که دیگه به عمل نمی‌رسم. هر بار هم که شما یه پست می‌ذارید، من دوباره جری می‌شم برم پست بنویسم ولی حلقه بالا دوباره و دوباره فعال می‌شه! 
2
امان از کمال گرایی.. 😁 
خیلی لطف دارید آقا.
چه خوب که این‌ها شما رو جری می‌کنه. کاش زورشون بیش‌تر بشه و هل آخر رو هم بده. 
من هم اول خیلی با وسواس می‌نوشتم. این آخری دیگه خیلی رها و تیکه-تیکه و بی‌سروته شد ولی چون اعصابم به هم ریخته بود گفتم زودتر بذارمش که یه کم سبک شم.
2
چقدر من حساسیت ها و دغدغه های شما رو ستایش می‌کنم 
باعث افتخار است. لطف دارید.
@Hamed 
افسانه عزیزی

1402/8/11 - 8:33

بیش باد جوانان آگاه و دلسوز سرانجام ادبیات ، عالی بود
1
ممنون از محبتت 🍃 
Alex

1402/8/11 - 10:43

نکته رو کوتاه و بی‌روح خواندید 
روایت رو مخاطره ای برای بیان یک نکته 
و بعد سعدی رو ارج نهادید چون جای یک نکته ،نکات زندگی رو فشرده می‌کنه و ارائه میده و بعد شما بخاطر شیرینی این فشردگی همیشه به یاد سعدی و نکات ماندنیش هستین.
راستش یکم گیج شدم ولی انگار نکته پست شما بی نکته بودن بودعه.. قلم جالبی دارین
دلیل در جست و جو بودن یک نکته توی آثار توی وجود مخاطب خفته است انسان ها از بی‌معنایی آنقدر متنفر اند که گاهی نکته را در پوچ گرایی و بی نکته بودن قرار میدهند .
ارزیابی و در جستجو بودن 
حال این دیگر سلیقه ایست که کسی از آن نکته یا نکات خوشش بیاید یا نه 
یا شاید حتی به زمان و مکان مشخص
5
خیلی ممنون که خواندید و نظر دارید. خوشحالم کردید.
روایت را مخاطره‌ای برای بیان نکته ندانسته‌ام. روایت اگر تفصیلی باشد می‌تواند نکته‌ای را بیان کند. احساس می‌کنم یک جریانی در زمانه‌ی ما وجود دارد که می‌خواهد صرفاً نکته به خوردمان بدهد. انگار کسی رازی را کشف کرده و عجله دارد جهانیان را خبر کند. بعد گروه دیگری هستند که همین حس را دارند ولی برای بیان نکته‌شان روایتی هم ضمیمه می‌کنند. اما چون عجله دارند نمی‌توانند به این روایت جان و توانی دهند.
به نظر من نکته‌ی خاص نجات‌بخشی وجود ندارد. مهم این است که ساده‌ترین نکته را چطور بیان کنیم. در ادبیات دو راه پیش رو داریم؛ یا روایتی تفصیلی داشته باشیم و نکته را تا جایی که می‌شود بسط دهیم، یا نکته را بچلانیم و در زبانی فشرده جایش دهیم.
رمان‌نویس‌ها راه اول را می‌روند. سعدی و اغلب چهره‌های شاخص ادبیات گذشته‌ی ما راه دوم را.
سعدی را یادآوری کردم تا بگویم امکانی که در دست داریم فقط مفصل کردن نیست، موجز کردن هم به همان اندازه کارآمد است. 
 
مثال بزنم. اگر من بگویم نکته‌ای یافته‌ام و آن این است که؛ هر چیزی که به سرعت به دست بیاید، زمان زیادی باقی و پابرجا نمی‌ماند. مطلب خاصی را کشف نکرده‌ام. اگر بتوانم ۵۰۰ صفحه در این باره بنویسم شاید معرفتی را بتوانم ایجاد کنم، اگر بتوانم این عبارت را سر و شکلی دهم و ایجازی ایجاد کنم، باز هم شاید راهی به جایی برده باشم. سعدی این کار را کرده، گفته:
هر چه زود برآید دیر نپاید.

خاک مشرق شنیده‌ام که کنند
به چهل سال کاسه‌ای چینی
صد، به روزی، کنند در مَردَشت
لاجرم قیمتش همی‌بینی  
زهرا عباد

1402/8/14 - 23:45

پس یعنی شما با نکته مشکل ندارید، با جستار مشکل دارید و بدتون میاد؟ من هم اول از متنتون این رو برداشت کردم که از نکته بدتون میاد و جستار رو خوب میدونید که نکته رو در لفافه روایت پیچیده و گفته، ولی اخرش که از سعدی گفتید شک کردم
@am.salarvand 
سعدی به نظر من نکته‌گو نیست. یعنی صرفاً نکته نگفته. زبانِ موجز آهنگینی برای خودش درست کرده که با نکته‌گوییِ صرف خیلی متفاوت است.
مشکل من بعضی از جستارهاست که نه روایت جان‌داری دارند، نه زبان موجز خاصی. انگار قصدشان صرفاً نقل نکته است. با این نکته‌گویی صرف مشکل دارم.
@z.ebad.s 
Alex

1402/8/15 - 10:58

😂شما هنوز دارین این کامنت رو ویرایش میکنین ، نمیدونم که صحت توجه شماست یا وسواس فکری 
@am.salarvand 
Alex

1402/8/11 - 11:41

کاری که سعدی کرده اینه که روایت طولانی رو که ممکنه توش به قول شما ایجاز و نقل های جذابی باشه و حتی شاید بخشیش شعر باشه
در شعرش گنجونده که این کار فقط از دست خودش برمیاد 
همون طور که گفتم شما واقعا سعدی رو ارجمند میدونید که واقعا هم شایسته این موضوعه
ولی شروع مطلبتون با این موضوع بود که از نکته بیزارید.. و از طرفی واژه ها جملاتی که در بند های قبلی بهشون اشاره کردین چندین بار تکرار شده .این ممکنه باعث شه که مخاطب اون بخش مهم سعدی رو از قلم بندازه 
پند گویی و نکته و گزیده گویی از ویژگی های سعدی نیست ، بلکه خود خود اشعار سعدیه
خیلی خوب میشد اگه کامنتتون هم بخشی از پستتون می‌بود و توی پست تون بیشتر مطالب کاملا مرتبطی با سعدی بکار می‌بردین.
ریپلایی که به کامنتم زدین خیلی مفید بود ممنون
1
خیلی خیلی ممنون از محبتتون.
آره، بخش سعدی در پست خیلی کوتاه و ناقص و عجله‌ایه ... 
سلام. عالی بود. به نظرم اون‌چیزی که لازم داریم بیان یه قصه در پسِ هر نکته‌ای هست که می‌تونه موجز یا مفصل باشه؛ یعنی نیاز به ساخت یه جهان داستانیه که درک مسأله رو برای مخاطب ساده‌تر کنه.
به بیان دیگر یعنی نکته‌ها نیاز به پردازش دارن و این سخته. نویسنده خوب این پردازش رو انجام میده و در اختیار مخاطب قرار میده. و البته که از دیدگاه خودش این کارو به انجام میرسونه.
هرچقدر این دیدگاه جهان‌شمول‌تر، داستان و نکته او هم پذیرفتنی‌تر.
1
ممنون که خواندید و نوشتید. شاید اصل ماجرا در روایت باشد، و نه در تفصیل. یادآوری مهمی  بود. 
متن و اعصاب‌خردی پشتِ نوشتنش هر دو به جان نشست...
1
ممنون از محبتت 😅 
ولی در عصری که ما هستیم، نکته‌ها در بعضی از موارد -و نه همیشه- می‌توانند یاری‌رسان باشند. چرا که اگر بخواهیم به تفصیل همه چیز را دریابیم، امری محال است. اگرچه که تفصیل خوانی و تفصیل‌دانی هم در موضوعاتی لازم است.
فاطمه ترکیان

1402/9/4 - 19:09

واو☺️🌷🌷