جزئیات پست
1401/10/2 - 9:59

یا هو
یادداشتم برای کتاب داستان بلند #طبقه_هفتم_غربی نوشتهٔ #جمشید_خانیان
برای ضمیمهٔ جمعهٔ روزنامه ایران؛
صفحۀ نوجوان
مورخ ۱ دیماه ۱۴۰۱
«نورپسند»بودن یا «نورپسند»نبودن؟ مساله این است!
یک جایی وسطهای این کتابِ دوستداشتنی، گفتگویی بین دو شخصیت اصلی داستان یعنی امیرعلی و پیرمرد شکل میگیرد. امیرعلی برمیگردد و میگوید: «بابا میگفت تو جنگل دو جور درخت داریم. اونایی که نورپسندن، یکی هم اونایی که سایهپسندن. بلوط نورپسنده، شمشاد نه. سایهپسنده! گفتم نکنه حساب اینجور چیزاس که پردهها رو کشیدین.» انگار حرفِ اصلی این کتاب همین است. این که ما آدمها باید انتخاب کنیم که نورپسندیم یا نه! کتاب بیشتر از اینکه یک رمان باشد،یک داستان بلند است. داستانی شصتودو صفحهای که جان میدهد برای یک آخر هفته یا مطالعۀ پیش از خواب و استقبال از یک خوابِ آرام. ماجرای یک پسر نوجوان است که به مجتمعی آپارتمانی آمده تا از یک پیرمرد پرستاری کند. پسرک به دلیل نیاز اقتصادیِ خانوادگیاش تصمیم به این کار گرفته اما وقتی که داستان پیش میرود، رفاقتی که بین پسرک و پیرمرد شکل میگیرد موجب تغییر در زندگی پیرمرد میشود.
کتاب در دو روز پشت سر هم و به صورت موازی روایت میشود. با شروعِ کتاب، چند خطی از امروز را میخوانیم و بعد چندخطی از دیروز را و دوباره چندخطی از امروز و به همین ترتیب تا آخر. پیرمرد داخل واحدی در طبقۀ هفتمِ غربیِ مجتمع زندگی میکند. تا چند روز پیش در آسایشگاه بوده و با اصرارهایی که به دخترش کرده، به خانه منتقل میشود. دخترش شاغل است و دنبال یک پرستار بوده تا از پدرش مراقبت کند. حالا امیرعلی آمده. امیرعلیای که پدرش جنگلبانِ جنگل بلوط بوده است و حالا فوت شده. برای همین، بلوط و درختش، برای امیرعلی خیلی مهم است. یک فیلسوف و نمادشناسِ فرانسوی هست به اسم «ژان شوالیه». در کتابِ فرهنگِ نمادهایش نوشته است که: «بلوط به طور خاص نشانگر استحکام، قدرت، عمر دراز، رفعت به مفهوم معنوی و مادی آن هر دو است… بلوط در همۀ زمانها و همۀ مکانها مرادف قوت بوده است...». انگار که امیرعلی، این پسرکِ چهارده ساله، نماد و نشانۀ قدرت و قوت است. قدرت و قوت برای پیرمردی که نیازمند نور است و شادابی.
کتاب طبقۀ هفتم غربی، تا الان برندۀ هفت جایزۀ معتبر شده است که اثر برگزیدۀ دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) از آن جمله است. این کتاب برای نوجوانهای متوسطۀ اول یا همان سیزده چهاردهسالههای خودمان، یک پیشنهاد عالی است. یک لقمۀ لذیذ، کوتاه، شیرین، سریع، زلال و مهربان... چیزی شبیهِ روزهای نوجوانی. برای هر آدمبزرگی هم خوب است تا با خواندنش، به تنظیمات کارخانه برگردد!
کتابهای مرتبط 1
نظرات
هنوز نظری ثبت نشده است.