معرفی کتاب صداهای سوخته (داستان بلند) اثر سعید عباسپور

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
نسخههای دیگر
توضیحات
پدر همیشه می گفتند «تو پدرسوخته صدات خیلی ظریفه». ظریف نمی گفتند. نرم شاید یا همان ظریف بود انگار. می گفتند صدای من مثل فرشته هاست. می گفتند تا می توانی کم حرف بزن. من این قدر کم حرف زده ام که همیشه به خصوص شب ها این ترس به جانم می افتد که آخرش روزی صدایم را گُم خواهم کرد. بعضی وقت ها، احمقانه است، دستم را جلوِ دهنم می گیرم و صدایی از دهانم خارج می کنم. حرف نیست. کلمه نیست. همین که تارهای صوتی کار کند خیالم راحت می شود. من آن روز هم گفتم که از لال شدن نمی ترسم. آدم لال صدایش را گُم نکرده. او حرف می زند، گیرم مخاطبش فقط خودش باشد. اما آدمی که صدایش را گُم کرده باشد، مثل مرده ای ست که رفته باشد خواب گردی شبانه.