الاغی سوار فرغون
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
فرصت نگاهی به رمضون کرد که دراز کشیده بود و سلیمان او را باد می زد. بعد گفت: «آره. باید یه هفته بریم تعطیلات. اونم به خرج سلیمون.» اینطوری بود که آنها به جایی خوش و آب و هوا رفتند. سلیمان کباب درست می کرد. فرصت و دوستانش هم کلی بازی کردند. آخر سر هم موتورگازی سلیمان را برداشتند و سه نفری سوار شدند.