زندگی عجیب ایوان اوسوکین
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
صحنه ای از ایستگاه راه آهن کورسک مسکو داریم. یک روز آفتابی در آوریل 1902 است. گروهی از دوستان که برای دیدن زینایدا کورتیتسکی و مادرش از کریمه آمده بودند روی سکوی قطار مقابل واگن های درجه یک ایستاده اند. ایوان اسوکین بیست و شش ساله نیز در میان آن ها است.اوسوکین با این که سعی می کند نشان ندهد، اما عصبی است. زینایدا با برادرش میشل که دوست اوسوکین و یک افسر جوان در اونیفورم هنگ گرنادیر مسکو است و دو دختر صحبت می کند. بعد به طرف اوسوکین برگشته و با او به کناری می روند. او می گوید: «خیلی دلم برات تنگ میشه. واقعا خیلی بده که نمی تونی با ما بیایی. هر چند به نظرم می رسه که خودت دوست نداری بیایی وگرنه می آمدی. ماندن تو اینجا همه حرف هایی رو که تا به حال با هم زدیم مضحک و بیهوده می کنه. اما دیگه از بحث کردن با تو خسته شدم. باید خودت بخوای که بیایی.»