در هشتمین شماره از مجموعۀ «داستان های دکتر دولیتل»، وی تصمیم می گیرد تا زندگی نامۀ «پی پینلا» قناری سبز را که ستارۀ نمایش اپرا شده، بنویسد. پی  پینلا همۀ آنچه را که از بدو تولد تا لحظۀ دیدارش با دکتر دولیتل بر او گذشته برای دکتر بازگو می کند. او دربارۀ غم و اندوه دوری از صاحب محبوبش، پنجره پاک کن، حرف می زند و دکتر قول می دهد که آن مرد را پیدا کند. اما این کار آسانی نیست. زیرا او باید پس از یافتن پنجره پاک کن مشکلات زیاد او مثل یافتن دست نوشته های کتاب گمشده اش را نیز حل کند. دکتر دست به کار و بدین ترتیب درگیر عملیاتی کارآگاهی می شود.