شبی به درازای زندگی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
غرش رعد و برقی شدید، چون صدای انفجار بمب در گوش های زن پیچید. در حالی که نفس نفس می زد، چشمانش را باز کرد. عرق سردی بر پیشانیش نشسته بود. با وحشت به اطرافش نگاه کرد، هنوز هم همه جا تاریک بود.