رز و شیء درخشان
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
در یک باغ بزرگ، گلی زیبا و قشنگ به نام «رز» بود. مینا و همة اهل جنگل، هر روز صبح به دیدن او می آمدند و با هم شادی می کردند. یک روز صبح، رز متوجة یک شئ نورانی شد. آن شئ آیینة شکسته ای بود. رز در آیینه نگاه کرد، مغرور شد و گفت که من از همه قشنگ ترم و چرا دوستان به این زشتی دارم. دوستانش این مساله را فهمیدند و چند روز به دیدن او نیامدند، او ناراحت شد. لاک پشت دانا او را متوجه غرورش کرد. رز وقتی متوجة اشتباهش شد، از دوستانش معذرت خواهی کرد و همگی دوباره دور هم جمع شدند. این کتاب برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.