«گوردی» ماهی قرمزی بود که زندگی بسیار خوب و ساده ای داشت. هربار یکی از اعضای خانه برای او غذا می آوردند و او هیچ کمبودی احساس نمی کرد. تا این که روزی پسرکی او را به تور انداخت و در کنار دریا میان شن ها گودالی کند و ماهی قرمز را داخل آن انداخت تا با او بازی کند. ناگهان موجی آمد و ماهی قرمز را با خود به اقیانوس برد. ماهی قرمز خسته و گرسنه شد و چون عادت داشت کسی برایش غذا بیاورد، هیچ تلاشی برای یافتن غذا نکرد، او با کوسه ماهی ای به نام «سامی» دوست شد و سامی به او راه رسم زندگی در اقیانوس، سازگار بودن، به دست آوردن غذا و... را آموخت. نویسنده در کتاب حاضر در قالب داستان گوردی و سامی، به سئوالات مختلفی که در زندگی انسان ها به وجود می آید، از جمله برخورد با تغییر پیش بینی  شده و پیش بینی نشده، کنار آمدن با آن، موانع پیشرفت، مثبت اندیشی، خوشبینی باورها، رسیدن به کامیابی و... پاسخ می دهد.