سیب سرخ حوا

سیب سرخ حوا

سیب سرخ حوا

عاطفه رشنو و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

بی­ حوصله رفتم سراغ تلفن که پشت سر هم زنگ می ­خورد. از دیدن شماره­ ی آشنا خندان شدم. ـ الو! ـ سلام، چه­ طوری آرام؟ ـ سلام، خوبم، تو چه طوری فرنوش؟ ـ فرنوش چیه؟ بگو فرنوش خانم، یادت نره من فرنوش خانمم. ـ اوو مرسی از این همه احترام!! ـ چه کنیم دختردایی جون؟ ـ اَه... شماها کی میاین؟ فرودگاه چی... میاین دیگه؟ ـ آره دیگه هر چی باشه مادر زنِ دایی جونم داره از سفر می­یاد. مامان می­ گه باید حتماً واسه استقبال بریم... بعد از کلی سر و کله زدن با فرنوش در مورد این که چه لباسی بپوشه یا نپوشه، گوشی رو قطع کردم. روی تخت خوابم دراز کشیدم و سعی کردم تا آمدن بابا کمی استراحت کنم. مامان امروز خونه نبود چون از صبح به خونه ­ی مامان­بزرگ رفته بود تا با کمک خاله پروین، خونه­ ی مامان­بزرگ رو آماده کنن. مامان­بزرگم "گلناز" که همه "مامان گلی" صداش می­ زنیم امروز قراره از لندن برگرده. مامان گلی، یه جراحی سخت رو پشت سر گذاشته بود و حالا بعد از چند ماه دوری از خونه و بچه­ ها داره برمی­ گرده. دکترها معتقد هستند ریشه­ ی بیماری "مامان گلی" از بین رفته و از این بابت همه خوشحال و در تکاپو هستند تا ورودش رو جشن بگیرند.