دخترخوانده
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
«کاظم» و «علی» در مدرسه با هم بودند. وقتی آنها به سن ازدواج رسیدند، خانواده علی دختری را مناسب وی دیدند و شرایط ازدواج را برای آنها مهیا کردند. کاظم به دلیل پاره ای مشکلات نتوانست با دختر مورد علاقة خود ازدواج کند و بعد از چند سال، با زنی به نام «فاطمه» که چهار فرزند داشت ازدواج کرد، حاصل ازدواج آنها دختری به اسم «مریم» بود. مدّتی بعد کاظم در اداره پست ارتقای مقام گرفت و قرار شد به منجیل نقل مکان کنند. این امر با مخالفت بچّه های فاطمه روبه رو و باعث جدایی کاظم و فاطمه شد. کاظم دختر خود «مریم» را با خود به منجیل برد. بعد از مرگ کاظم، خانوادة مریم او را با خود بردند. او در چهارده سالگی با پسرعمه اش ازدواج کرد. در این زمان مریم به سراغ دوست پدرش، علی رفت. مریم که قصد داشت از شوهرش طلاق بگیرد با مخالفت های علی مواجه شد، اما بعد از مدتی از شوهرش جدا شد و با فردی به نام «جعفر» ازدواج کرد. جعفر به مریم و پسرش احسان مهر و محبت می کرد. حالا احسان 26 ساله است و در پی یافتن رابطة کاظم و علی و گذشتة پدر و مادرش است.