:یک سکه در دو جیب تجربه ای در مسیر شاعرانگی های تلخ و غمبار و گاه مضحک و رعب آور است . این مجموعه حاصل درنگ علی اصغر شیرزادی بر مناسبات انسانی است، حکایتی است از تلاش های از پیش باطل شده برای رهایی از سوء تفاهم ها و تنگناها : موقعیت هایی که شان زندگی بشری را به شدت فرو کاسته اند .پیش از این مجموعه داستان دیگری شیرزادی ، غریبه و اقاقیا ، جایزه بیست سال ادبیات داستانی را از آن خود کرده است .خب بله شاعر نبود ولی شاید می توانست عاشق باشد. همین بس نبود؟ یک تپانچه آماده و بیست و چهار فشنگ دم دستش بود و هر وقت می خواست می توانست. ولی .... من نمی دانم ، شاید از درد ، از مجهول می ترسید. البته ... بدون این تپانچه هم می توانست. ببینید ، انگشت هاش، آن انگشت بلند و استخوانیش به خودی خود یک تپانچه بود . .