معرفی کتاب وقتی شعله ها شما را دربرمی گیرند اثر دیوید سداریس مترجم نادر قبله ای

وقتی شعله ها شما را دربرمی گیرند

وقتی شعله ها شما را دربرمی گیرند

دیوید سداریس و 2 نفر دیگر
4.0
2 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

0

شابک
9789641913030
تعداد صفحات
268
تاریخ انتشار
1395/7/6

توضیحات

        
وقتی سیگار کشیدن در رستوران های نیویورک ممنوع شد،دیگر بیرون از خانه غذا نخوردم.وقتی آن را در محل کار ممنوع کردند،کارم را ترک کردم و وقتی قیمت یک پاکت سیگار به هفت دلار افزایش یافت اسباب و اثاثیه ام را جمع کردم و به فرانسه رفتم.آنجا پیدا کردن سیگار خودم سخت بود ولی اهمیتی نداشت. دست کم دوبار در سال به ایالات متحده بر می گشتم .هر کارتن معاف از مالیات فقط بیست دلار بود و من پیش از اینکه سوار هواپیما بشوم،پانزده کارتن می خریدم.سیگارهایی را هم که دوستانم برای کریسمس یا عید پاک برایم می آوردند به آن اضافه کنید. از آنجا که همیشه آمادگی امکان آتش سوزی یا دزدی را داشتم در بهترین حالت سی و چهار کارتن داشتم،که در سه جای متفاوت تلنبار شده بودند.به آنها می گفتم «سیاهه موجودی»و می گفتم«تنها چیزی که بین من و فروپاشی کامل روانی وجود دارد همین سیاهه موجودی است.»

      

لیست‌های مرتبط به وقتی شعله ها شما را دربرمی گیرند

بیا با جغدها درباره ی دیابت تحقیق کنیم: جستارها و غیرهکالیپسومخمل و جین تن خانواده ات کن

دیوید سداریس «زندگی‌نگاره‌ها»

6 کتاب

برای بار چندم است که یکی از کتاب‌های #دیوید_سداریس را از توی قفسه کتابهایم برمی‌دارم که سر کلاس نگارش برای بچه‌ها بخوانم و برای بار چندم هم هست که هیچکس غیر خودم سر کلاس با خواندن آن داستان‌ها ریسه نمی‌رود. داشتم فکر می‌کردم چرا این کار را می‌کنم. در حقیقت دارم قیافه‌ی یک دبیر دلسوز را به خودم می‌گیرم که می‌خواهد یکی از ابر انسان‌هایی را به دیگری نشان بدهد که هر حال بدش را درمان که نمی‌کند هیچ آن را تبدیل به قهقهه هم می‌کند. هر وقت که در زندگی احساس پوچی کردم و غم سراسر وجودم را مثل یک مشت، محکم در خود فشرده خودم را رساندم به کتابخانه‌ی کوچکم و دنبال دیوید گشتم. اصلا مهم نیست کدام داستان را برای بار چندم می‌خوانم مهم این است که با هر بار خواندن دوباره‌ی آن خطوط من خندیده‌ام. غش غش و عین روانی‌ها دل درد هم گرفته‌ام. آن اول‌ها می‌دویدم سمت بقیه افراد موجود در خانه یا دوستانم را تلفن‌کش می‌کردم تا از دیوید برایشان بخوانم ولی هر بار با سر به دیوار خورده‌ام. غیر از الهه که با من در خندیدن به سداریس هم‌فکر است هنوز نتوانستم کسی را متقاعد کنم که چرا این نوشته‌ها ارزشمند و نوعی نگرش تازه به زندگی است. سداریس در حقیقت در پی نشان دادن شخص خودش در #زندگی_نگاره‌ هایش نیست بلکه دارد جهانی را از دیدگاه خودش به ما نشان می‌دهد که خیلی مسخره، پوچ و مبتذل است و اینکه او چگونه با همراستا شدن با این حقیقت در جریان یک احمق به نظر می‌رسد. او می‌خواهد فرانسه یاد بگیرد، ضعیف است و تکاپویش را برای بیان دنیا به زبان فرانسه به نمایش می‌گذارد که چگونه در مقابل آن کمالی که در آرزویش هستیم ضعیفیم و از دید دیگران یک احمق به نظر می‌رسیم. داستان‌هایی که از اعتیاد و تمیزکاری خانه‌ها نوشته خالصانه، صادقانه، پر از رنج و خنده توامان اند. وقتی درباره مادرش که یک معتاد به الکل بوده و یا پدرش که میل شدید به احتکار اشیا داشته می نویسد،در جریان شناخت این دو دست و پا می‌زند مثل همه‌ی ما که همیشه دست و پا می‌زنیم تا حقیقتی را در این جهان کشف کنیم در آخر می‌بینیم که خیلی ضعیف، بی دست و پا و پر از کمبودیم. سداریس کاری می‌کند که این کمبود را بپذیریم. دست و پا زدن برای در جریان شناخت دیگری یا جهان ماندن. من فکر می‌کنم اغلب آدم‌ها گمان می‌کنند درکشان از همه‌چیز خیلی کامل است پس این دیوید است که احمق است و داستان‌های احمقانه خلق می‌کند شاید اما تهش هم با این گمان دلم را خوش کردم که خندیدنم به خاطر زیادی نزدیک بودن جهان من به جهان ذهنی است که سداریس سعی در خلق آن دارد.

17