معرفی کتاب هدیه خورشید اثر حسین میرزایی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
باید از امام خداحافظی می کرد و به مدینه باز می گشت. ولی هیچ پولی نداشت تا برای فرزندانش سوغاتی بخرد. با خودش گفت: «کاش می شد یک یادگاری از امام برای خودم می گرفتم. مثلاً یکی از پیراهن هایشان را». به خانه امام هشتم رسید. در زد و وارد شد. پس از سلام با امام هشتم به صحبت نشست سرانجام زمان جدایی فرا رسید. هنوز به حیاط نرسیده بود که حضرت فرمودند: «حال که داری از مرو می روی، نمی خواهی یک یادگاری از ما داشته باشی؟ مثلاً یکی از پیراهن هایم را؟» از تعجب خشکش زد. سپس امام دستشان را به زیر سجاده بردند و کیسه ای کوچک وسفید را درآوردند و فرمودند: «با سکه های درون این کیسه برای دو فرزند خردسالت سوغاتی بخر!» داستان مذهبی بالا، در مجلدی خشتی و همراه با تصاویری رنگی، برای کودکان گرو سنی ب و ج به چاپ رسیده است.