یادگار دوست

یادگار دوست

یادگار دوست

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

"مریم" شانزده ساله بود که احساس کرد به پسرعمویش، مهران، علاقۀ خاصی دارد ولی هیچ گاه جرات ابراز آن را نداشت. مهران پس از مدتی به تهران رفته و در دانشکدۀ پزشکی مشغول به تحصیل شد. مریم نیز برای نزدیک شدن به او با تلاش بسیار در همان دانشگاه پذیرفته شد. اما چندی نگذشت که مهران از علاقه اش به دختری به نام "نازنین" صحبت کرد. مریم بدون اشاره به علاقۀ خود نازنین را دختری خوب معرفی کرده و مقدمات ازدواج آن دو را فراهم آورد و خود پس از مدتی با شخصی به نام "نادر" نامزد شد، ولی طی اتفاقاتی نامزدی آن دو به هم خورد. مریم بعد از مدتی دریافت که روابط مهران و نازنین در زندگی رضایت بخش نیست و با اختلافاتی که میان آن دو وجود داشت خود را به مهران نزدیک کرد. مهران با اعتراف به این که از نوجوانی دلباختۀ او بوده از مریم درخواست ازدواج پنهانی کرد ولی حوادثی منجر به بر ملا شدن این موضوع شد که پی آمدهای بسیاری را به همراه داشت.