راهی به سوی جهنم
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
شب کم کم به نیمه خود نزدیک می شد. هوای دلچسب بهاری و آسمان زیبای مهتابی هرکسی را به بیرون آمدن از خانه و قدم زدن ترغیب می کرد. صدای پیچش باد که دست نوازشگرش را به سر و روی شاخه های طراوت یافته از نم درختان می کشید، نوای دل انگیزی داشت که روح آدمی را به تلاطم می کشاند.بوی نم باران عطر سرمست کننده خود را در فضا می پراکند و مردمی را که علیرغم نیمه شب بودن در پیاده روها همچنان با هیجان در رفت وآمد بودند، از عطر دلاویز خود سرمست می کرد. اصلا شاید به همین دلیل بود که با توجه به اینکه زمان زیادی به نیمه شب باقی نمانده بود اما خیابان ها همچنان شلوغ می نمود.