یک شغل نان و آب دار
![یک شغل نان و آب دار](https://s3.ir-thr-at1.arvanstorage.com/top-readers-publishers/books/e76a1525-b372-40a4-9d55-47894cbbadcb.jpg)
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
در میان یک دشت سرسبز در نزدیکی یک رودخانه، کلبه ای بود و جوانی در آن زندگی می کرد. جوان در تکه زمین کنار کلبه اش کمی گندم می کاشت، تابستان ها گندم هایش را می چید و خوشه خوشه در انبار می گذاشت ، او یک بز، یک سگ، یک مرغ و یک خروس و یک گربه ملوس هم داشت. جوان سال ها بود که در این کلبه زندگی آرامی داشت؛ تا اینکه یک روز شنید آن طرف رودخانه نزدیک روستا برای زندگی مناسب تر است و می تواند در آنجا کار بهتری پیدا کند. او تصمیم گرفت وسایلش را جمع کند و به کنار رودخانه ببرد و سپس به آن طرف روستا برود اما... .