باغ مادربزرگ: خاطرات بانوی کرد، خان زاد مرادی محمدی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
4
خواهم خواند
2
توضیحات
دختر جهان بخش، مهناز، نویسنده شده است؛ همان که خاطراتش را مینوشت. بعد از سالها، از من خواست خاطراتم را برایش بگویم. میگوید: «دادا، بیا از قدیم بگو.» میگوید: «از روزهای جنگ بیشتر بگو.» میگوید: «تو آدم بزرگ هستی.» میگویم: «دختر، من که کاری نکردهام. هرچه کردهام، برای رضای خدا بوده.» اصرار میکند و میگوید: «باید بگویی.» راستش را بخواهی، بعضی چیزها را به او گفتهام؛ بعضی را هم نگفتهام. آخر نمیشد همهچیز را بگویم. میگوید: «قرار است کتاب بشود.» میگویم: «تا خدا چه بخواهد!»