سرها را از دست خواهید داد...
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
نسخههای دیگر
توضیحات
کلاه آبی شل و ولم رو کمی روی پیشونی پایین کشیدم و به اطراف میدان زامبی خیره شدم.تو یه روز گرم و آفتابی،پارک سرزمین وحشت توسط بچه ها و خانواده هایشان شلوغ شده بود،به چنچ گفتم: این عالیه باور میکنی بالاخره این جا رو ساختیم. فقط سرشو تکان داد...