ناشناخته و اسرارآمیز
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
1
توضیحات
آهسته جلو آمد. می لنگید. قوز داشت و به نظر می رسید که شلوار کهنه کثیفش را با دست بالا نگه داشته است. به سمت ما آمد. با لخ لخی وحشتناک. من و پیت همزمان متوجهش شدیم. پاهایش زمین را لمس نمی کرد. از میان زباله ها با فاصله سی سانتی زمین حرکت می کرد؛ این روح جامپرز پیر بود.