اگر بمانم
در حال خواندن
0
خواندهام
16
خواهم خواند
7
توضیحات
هرچیز خوب و کاملی، مثل خانواده یا عشق، ممکن است در چشم به هم زدنی زیر و رو شود. میا هیچ خاطره ای از آن تصادف ندارد؛ تنها پس از آن را به خاطر می آورد: بدن آسیب دیده و غرق در خون خود را می بیند، می بیند که او را سوار آمبولانس می کنند، خانواده اش را هم می بیند که... اندک اندک باید خود را باز بیابد، باید بفهمد چه وضعیتی دارد، باید بفهمد چه از دست داده و زندگی اش چگونه خواهد بود؛ اما بدنش روی تخت بیمارستان است و خود او سرگردان و نامریی. مهمتر از همه آنکه می فهمد خود او باید تصمیم بگیرد بماند یا برود. داستانی زیبا که بی شک دل خواننده را به درد می آورد اما شاید نگاه ما را به زندگی و خانواده و عشق تغییر بدهد.
یادداشتها