چند روز ابری...

چند روز ابری...

چند روز ابری...

1.2
2 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

1

ناشر
نیریز
شابک
9789645724700
تعداد صفحات
408
تاریخ انتشار
1398/11/20

توضیحات

        برگشت طرف پریا که تکیه اش را داده بود به ماشین و می خندید و  گفت: کاوه منو بگو که دارم حرص و جوش اینو می زنم، به فکر باش دختر! آیندته یه عمری می خوای با این مرتیکه زندگی کنی. یه باد نمی تونه بزنه. به اون چکار داری تو؟ کاوه:بله بله نفهمیدم! هنوز هیچی نشده واسه من غیرتی می شی؟ نه می گم شلنگ رو بگیر که کار تموم بشه دیگه،! کاوه: مرده شور خودتو شلنگت رو باهم ببرن، 2 ساعته گذاشتم سری فینتیل و تو 2 تا باد حسابی نزدی! تلمبه خرابه! کاوه: اصل ژاپنیه به جون تو! فینتیل خرابه! فینتیل به این  خوبی! کاوه: آخیش بمیرم تو روی فینتیل چرخ ماشین پریام تعصب داری بدبخت؟