پیتر استون دلیلی می خواهد تا زندگی کند.آنی بلایت نمی خواهد بمیرد.آیا می توانند آرزوهای همدیگر را برآورده کنند؟پیتر استون پسری است ساکت در خانواده ای برون گرا، موسیقی دان و اهل داد و فریاد. هرچه سروصداشان بیشتر می شود، پیتر ساکت تر می شود تا این که عملاً مثل سنگ می شود.وقتی خانواده اش به دهکد? تگزاس هیل نقل مکان می کنند، پیتر دره ای اسرارآمیز، پر از صلح و آرامش می یابد و درنهایت می تواند افکار خودش را بشنود. در آنجا با دختری هم سن خودش به نام آنی بلایت آشنا می شود که هنرمندی پرشور است و به پیتر می گوید که دختر آرزوست، ولی آنی مثل هر دختر آرزویی نیست. او دختری است که فقط یک آرزو می کند و آن برآورده می شود. آنی باید دو هفت? دیگر برای متوقف کردن سرطانش تحت معالجات خطرناکی قرار گیرد. اگر معالجه نکند، سرطان او را می کشد و اگر معالجه کند، ممکن است به مغزش آسیب جدی برسد و توانایی اش را برای کارهای هنری از دست بدهد...