پوست زیبای من
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
بچه آهوی زیبایی به نام «دونا» در جنگلی زندگی می کرد. او همیشه از دیدن آواز خواندن پرنده ها، بالا و پایین رفتن سنجاب ها ازروی تنه درخت و... حسرت می خورد و همیشه آرزو می کرد که جای آنها باشد. در یکی از شب ها، دونا جغد دانای جنگل را دید و جغد به او آموخت که از فکر کردن دربارة کارهایی که نمی تواند انجام بدهد بیرون بیاید و به چیزهای خوبی که دارد فکر کند. او به دونا یادآوری کرد که چقدر زیبا است و می تواند خیلی سریع بدود و پوست خال خالش به او کمک می کند تا در مواقع خطر در جنگل مخفی شود. دونا از شنیدن حرف های جغد خیلی خوشحال شد و از آن به بعد به خود اطمینان داشت و دیگر خجالت نمی کشید.