شنل قرمزی

شنل قرمزی

شنل قرمزی

3.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

در همین موقع، پدر شنل قرمزی که آن طرف مشغول هیزم شکستن بود، صدای جیغ دخترک را شنید. او تبر بزرگش را برداشت و به سمت کلبه دوید. گرگ را دید که دنبال شنل قرمزی می دود. حدس می زنید چه اتفاقی افتاد؟ هیزم بشکن تبرش را بالا برد...