زیبای بد

زیبای بد

زیبای بد

حسن پورمنصوری و 2 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

معلم به طور اتفاقی تصمیم می گیرد همراه با شاگردش، که حالا برای خود مردی شده و صاحب زن و فرزند است و به شغل چوپانی مشغول، گله را به قشلاق ببرند. شاگرد به معلم سابقش می گوید که راه سخت است و سن او برای این گونه سفرها مناسب نیست. با این حال معلم با علاقه به همراه شاگردش می رود. اما هنگامی که آن ها به جنگل، که همیشه برای کوچ کردن از آن جا می گذشتند، می رسند با حصاری که ماموران جنگلبانی کشیده اند مواجه می شوند. چوپان اصرارداشت که گله جنگل را خراب نمی کند و به کمک داس خود از حصارها عبور می کند. در این هنگام قرق بان های جنگل بر سرش می ریزند و بین آنها درگیری به وجود می آید. چوپان و یکی از قرق بان ها خونین بر روی زمین می افتند. معلم به همراه قرق بان دیگر کمک می آورند و آن ها را به بیمارستان منتقل می کنند. چوپان که حالش خیلی وخیم است، و با مرگ دست و پنجه نرم می کند.معلم به همسرش خبر می دهد. بعد از مدتی چوپان بر اثر جراحات وارده می میرد. در لحظات پایانی عمر خویش از معلم سابق خود می خواهد که مراقب زن و فرزندانش باشد.