هیام
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
یک روز منجنیق به نمرود می رسدروزش اگرچه دیر شده... زود می رسددر چشم های اشکی هیزم شکن ببینآتش کجا به مرتبه ی دود می رسد؟دریای آرزوی مرا ابر هم کنندرودی دوباره پشت سر رود می رسدهر زخم تازه، تجربه ای کهنه می شوددشمن اگر زیان بزند، سود می رسدجز شیشه ی گلاب که در دست خلق نیستهر جا به پای بوسی گل، کود می رسد