معرفی کتاب شب نیلوفری اثر رویا خسرونجدی

در حال خواندن
0
خواندهام
5
خواهم خواند
0
توضیحات
صدای نفس های او در گوشش پیچید و ریه هاش پرشد از عطر تاب باران و تن باران خورده خاک، لحظه های زیبا، لحظه های مهتابی اما زی بارانف لحظه های پر از قطرات باران همه را طی کرد، نه...طی نکرد، همه را بلعید همه را نوشید و دوباره داخل کوچه خلوت و بارانی ایستاد. گوش کن...خوب گوش کن، حالا وقت شنیدن شرط منه. چرا شرط را فراموش کرده بود نمی دانست گرمی دست های باران، حجم تن خیسش روی سینه او، چشمان بارانی و نگاه بی قرارش...همه و همه شرط را از یادش برده بود. تو قول دادی یادت هست، تو قول دادی... و او قول داده بود، خوب به یاد داشت بابت هر شرطی که نمی دانست چیست و او باید می پذیرفت قول داده بود... .