هیپیوز: مجموعه شعر (اسفند 1377 تا اسفند 1379)
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
مثلِ فخرالدّین عراقیدلداده ی تواَم ای یگانه ترین دلدار!مثلِ شعرِ براهِنیآغشته ی تواَم ای ترانه ترین اسرار!گُم شده هر صدای دلدادگی ام در خواب های تودر خواب هایی که هنوزنمی دانم که انسانِ متعصّب و خودخواهچگونه می تواند از خواببله حتا از خوابِ تو هم صرفِ نظر کند؟ای یار ای یگانه ترین دلدار!مثلِ براهنی وَ مثلِ عراقی نه!مثلِ خواب هایی که می بینی وبا هزار و یک ناز با هزار و یک آوازتوُی خواب هم تویی تویی ای ترانه ترین اسرار!با تمامِ تنهاییِ از سرِ هزار فکر و خیالبا تمامِ چشمانِ بسته و این دلِ بیدارتویی تویی منتهای خواب و این اسرار!عزیزم! اگه دو بیتی نیست، چند بیتی که هست، گوش کن به جای لالایی، خوابِت می گیره، اون وقت از دستِ این همه شیّاد و احمق و بدکار، هم تو راحت می شی و هم لحظه ای من دلدار!خوابِ چند هزار ناز و عشوه و اطوارعشوه که گیسو می زنی به پُشت ومی ریخته و می ریزد به روی شانه هاتای یگانه ترین ای یگانه ترین دادار!عشوه به روی ناز می ریزد از کناره ی گیسوت که:تویی عزیزم؟ تویی بیمار؟! مگه حالیت نیست نصفِ شب مَردُم رو از خواب بیدار می کنی؟دِ چی می خوای بگی، بگو خلاصم کن!:که تویی تویی ای ترانه ترین اسرار!*حالا پس از یک سال، مکالمه این طور برقرار می شود که:– الو؟! عزیزم تویی تویی بهترین سردار!؟– نه محبوبم! تویی تویی که دلداده ی تواَمای یگانه ترین دلدار!– نه نازنین! تو که هر شب برای تو می شوم بیمار…وَ این گفت و گو، این گونه در میانِ خواب وچشمانِ بی انتهای توتمام می شود که:منم! منم حالاهمان یگانه حلّاجِ در عشقِ تو بر سرِ دار!ای یار ای یگانه ترین دلدار!