معرفی کتاب Little Labors اثر ریوکا گالچن

Little Labors

Little Labors

4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

شابک
9780811222969
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1398/1/7

توضیحات

        Rivka Galchen’s Little Labors is a droll and dazzling compendium of observations, stories, lists, and brief essays about babies and literatureSei Shonagon’s Pillow Book―a key inspiration for Rivka Galchen’s new book―contains a list of “Things That Make One Nervous.” And wouldn’t the blessed event top almost anyone’s list?Little Labors is a slanted, enchanted literary miscellany. Varying in length from just a sentence or paragraph to a several-page story or essay, Galchen’s puzzle pieces assemble into a shining, unpredictable, mordant picture of the ordinary-extraordinary nature of babies and literature. Anecdotal or analytic, each part opens up an odd and tender world of wonder. The 47 Ronin; the black magic of maternal love; babies morphing from pumas to chickens; the quasi-repellent concept of “women writers”; origami-ophilia in Oklahoma as a gateway drug to a lifelong obsession with Japan; discussions of favorite passages from the Heian masterpieces Genji and The Pillow Book; the frightening prevalence of orange as today’s new chic color for baby gifts; Frankenstein as a sort of baby; babies gold mines; babies as tiny Godzillas …Little Labors–atomized and exploratory, conceptually byzantine and freshly forthright–delights.
      

یادداشت‌ها

صاد

صاد

1403/10/18

        در مورد “کوچک و سخت” نوشته‌اند که جستاری‌ست چند پاره در خصوص مادری و ادبیات. همین یک جمله کافی‌ست که بدانم کتاب را دوست ندارم. من از بچه‌ها هیچ وقت خوشم نیامده. دلیلش هم البته همانقدر که از حوصله‌ی خواننده خارج است برای درک اینکه چرا این کتاب را دوست دارم الزامی‌ست. لازم‌ست بگویم که مادرها در نظرم کسل‌کننده و رنجورند. خواندن این جمله اگر از نوشتن آن سخت‌تر نباشد، البته که آسان‌تر هم نیست. آدم وقتی می‌نویسد درگیر بازی‌های غریبی با خودش می‌شود، اگر در نوجوانی هم به قدر کافی روسو خوانده باشد، واژه به واژه شجاع‌تر می‌شود و هر جمله که بیرون می‌ریزد، چیزی حقیقی از خود را درون آن جا می‌گذارد. برای خواننده البته ماجرا فرق دارد، کافی‌ست چرتش هم گرفته باشد، همان یک جمله‌ فاتحه‌ی متن را می‌خواند. مادرها کسل‌کننده‌اند. کی این مزخرفات را قبل از خواب می‌خواند؟ به هرجهت. گفته بودم که مادرها به نظرم کسل‌کننده و حقیقتا قدری غمگین‌اند. من معتقدم بیشترش تقصیر بچه‌هاست. گالچن ولی یک چیزی در مشت داشت که اجازه داد قدری تامل کنم. من نمی‌شناختمش و تنها یادم است چند وقت پیش که “آیشمن در اورشلیم“ دست به دست می‌شد، در اینترنت گشتی زدم و نقدی نوشته بود که خوشم آمد. کوتاه و مکفی. شبیه “کوچک و سخت”. گالچن آمریکایی-کانادایی‌ست و شیفته‌‌ی ژاپن. همین هم البته آمریکایی‌ترش می‌کند. همه‌ی آمریکایی‌های سفید طبقه‌ی متوسط در جوانی یک تابستان پول جمع کرده‌اند رفته‌اند ژاپن. این بار البته طور دیگری‌ست. گالچن هیچ به چیزی که از مادری می‌شناختم شباهت ندارد. کتاب بیش از آنکه در مورد مادری باشد یک رساله‌ی کوتاه فمنیستی‌ست یا پژوهشی چندپاره در ادبیات، که البته نویسنده همین‌ها را هم مدیون بچه است. کتاب با چند یادداشت پراکنده از ماه‌های نخستین تولد بچه شروع می‌شود و اگر از وبلاگ خواندن خوشتان بیاید، لابد چند یادداشت اول را دوست دارید، ولی نویسنده میخش را برای من آن‌جایی کوبید که صادقانه از این گفت که او هم از بچه‌ها خوشش نمی‌آمده و اصلا قرار هم نبوده چیزی از مادری و تولد فرزندش بنویسد. از این‌جا به بعد کتاب دیگر در مورد ادبیات ا‌ست. واقعیت اینکه یاد جست و جوهای مفصل سونتاگ افتادم، انقدر که وسواس و ارجاعات نویسنده ستودنی و دلنشین بود. پشت کتاب را اگر خوانده باشید حدس زده‌اید که “ در ادبیات تعداد سگ‌ها بیشتر از نوزادان است“، نویسنده تا پایان کتاب بارها این جمله را پژوهیده و به ادبیات هم بسنده نکرده؛ گالچن قطعا فیلم‌ هم، خوب دیده. بسیار به مقایسه‌ی جنسیتی نویسنده‌ها پرداخته و این وسط لازم هم دیده اشاره کند هرکدامشان چندتا بچه داشته‌اند و بقیه‌ش قابل حدس اما خواندنی‌ست. خاصیت گالچن این است که گزاره‌های فمنیستی را طوری قلم زده که نیازی نیست برای همدلی با او زیاد هم فمنیست باشید.
با این همه، چیزی که کتاب را برای من خواندنی کرد، این‌ها نبود. بله من قدردان ارجاعات درست و پاورقی‌های مفصل‌م و هیچ چیز بیشتر از کتابی که مجابت کند چند کتاب دیگر را هم بخوانی سرکیفم نمی‌آورد. با این همه “کوچک و سخت” فرصتی بود برای همراهی با خود گالچن؛ یک سفر قهرمان درست و حسابی. نویسنده جایی از کتاب نوشته است که :
“سال‌های سال شرلی جکسون تقریبا تنها نویسنده‌ی زنی بود که نوشته‌هایش را می‌خواندم. بعد، ناگهان متوجه نکته‌ای شدم. به کتابخانه‌ام نگاه کردم و دیدم تقریبا تمام قفسه‌هایش در تصرف کتاب‌های نویسندگان مرد است، که البته عیبی نداشت. لازم نبود از دست خودم عصبانی شوم چون کتابهایی که خوانده بودم را خیلی دوست داشتم. اما کمی به هم ریختم چون معنای قفسه‌ی کتابم این بود که زنان نویسنده هیچ کتاب خوبی ننوشته‌اند یا سیر مطالعاتی من جوری پیش رفته که گذارم به هیچ کدامشان نیوفتد. هیچ وقت روی دور جین آستین یا ادیث وارتون یا حتی جورج الیوت نبودم چون این نویسنده‌ها من را یاد “خواستگاری و نامزدبازی“ می‌انداختند که حالم از همه‌شان به هم می‌خورد. اما همان‌طور که گفتم لازم نبود از دست خودم یا از دست دنیا حرص بخورم، فقط تصمیم گرفتم سعی کنم از زنان نویسنده هم کتاب‌هایی بخوانم.... کتاب بالینی و قصه‌ی گنجی هم از یافته‌های همین جست ‌و جوی عجیب و غریبند. وقتی فهمیدم رمان‌های میوریل اسپارک چقدر درخشان‌اند_کشفشان که کردم تقریبا نایاب شده بودند_کمی احساس خشم کردم؛ احساسی که تقریبا همیشه در خودم سرکوب کرده‌ام ولی آن موقع واقعا خشمگین شدم. (اسم میانی دخترم را اسپارک گذاشتم)... “
همین چند پاراگراف کافی بود تا خودم را در هیأت گالچن ببینم. یادم هست که سریع به کتابخانه‌م نگاه انداختم که تقریبا فقط سیمین دانشور را داشت. البته من همیشه اقرار کرده‌ام سواد و نگارش این زن قابل مقایسه با همتاهای مردش نیست و اصلا همتایی هم برایش در ادبیات معاصر قائل نیستم. “بازگشت ماهی‌های پرنده‌ی آتوسا افشین نوید را هم که در یک جمعی می‌خواندیم یادم هست که حسابی تعجب کرده بودم که چقدر از نویسندگان زن ادبیات معاصر دور مانده‌ا‌م و حالا گالچن سرنخ را داده بود دستم. حسابی عصبانی شدم و البته که امیدوار هستم نتیجه‌ی این عصبانیت کشف چیز عجیب و جدیدی باشد، درست مثل گالچن که با کتاب بالینی سی‌ شوناگون، ادبیات ژاپن را کشف کرده بود. مترجم در مقدمه نوشته که گالچن جستار “کوچک و سخت” را با بهره‌گیری از مطالعات فراوانش در ادبیات ژاپن و با الهام از ساختار کتاب بالینی نوشته است. کتاب بالینی هم البته خودش دلیل دیگری‌ست برای اینکه این کتاب را بخوانید؛ جادویی و نو، لااقل در ساختار.
در آخر اینکه من از آشپزی هم هیچ وقت خوشم نیامده. زنجیر پای زن دیدمش و سال‌ها از خودم ـچون خوب می‌پزم اجازه دارم بگویم و البته دیگران ـ دریغش کرده‌ام. دوره‌ی کارشناسی ارشد که در کشور دیگری تنها مانده‌ بودم و “نان و زنان” گاپنیک هم حسابی مغزم را پخته بود به آشپزی فرصت دیگری دادم و اجازه دادم از دام آنچه از زنانگی دستوری به ما خورانده بودند رها شود. واقعیت اینکه گالچن موفق نبوده ولی قلقلکم داده به مادری هم فرصت دیگری بدهم. بله شاید بشود کسل‌کننده هم نبود، ملول نشد و از زندگی جا نماند و شاید بشود بچه را لنزی کرد و جور دیگری ادبیات و جهان را به نظاره نشست. البته که پرواضح است بچه‌داری برای یک زن خاورمینانه‌ای بسیار با سفیدپوست طبقه‌ی متوسط ساکن آمریکا متفاوت است. با این همه یادداشت “نارنجی” گالچن در این کتاب هنوز در نظرم از درخشان‌ترین چیزهایی‌ست که در یک ماه اخیر خوانده‌ام، اینکه چطور یک سرهمی نارنجی رنگ فرصتی‌ست برای جور دیگری به رنگ‌شویی، جنسیت و زندان گوانتانامو نگریستن. مضاف اینکه یواشکی و پیش خودم از خودم پرسیده‌ام که اینکه اینقدر هرگاه در ادبیات با مادری و زنانگی به همان معنای “خواستگاری و نامزدبازی“ مواجه شدم پس زدم و دور مانده‌ا‌م شاید باعث شده علاوه بر خود ادبیات در زندگی هم از چیزهای مهمی دور بمانم. خودم را کاویده‌ام که نکند این را هم خورانده باشند به ما و همینطور که الف یک باری به من گفت دارم چیز مهمی را از خودم دریغ می‌کنم. هنوز البته زور خودم خیلی بیشتر است، تا ببینیم چه می‌شود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1