معرفی کتاب پلاسما اثر فاطمه شایان پویا

در حال خواندن
0
خواندهام
2
خواهم خواند
2
توضیحات
سکوت طولانی چشمهای شیما را باز هم روانهی پنجره و شاخههای درختان حیاط بیمارستان کرد. نگاه میکرد در حالی که کلی حرف و یافتهی جدید در ذهنش مرور میشد؛ یافتههای جدیدی از زندگی. گاهی وقتها چیزهای سخت، حتی خیلی خیلی سخت، با وجود بعضی چیزهای خوب، هرچند کوچک، راحت میشوند. مثلا... مثلا همین مردن سخت و دردناک و حتی وحشتناک، وقتی بدانی چیزی شبیه بیدار شدن از یک خواب و رویای عمیق چندین ساله است... یا مثلا... مثلا، همین آخرین برگ خشک و نارنجی رنگ درخت چنار که از کنار پنجره گذشت و پایین افتاد. به چند ماه گذشته فکر کرد و روزهای عجیب و اتفاقات پیدرپی آن. چه بر سرش آمده بود؟ نمیدانست. شاسد عشق، شیرینترین درد ویرانکنندهی جهان بود.
لیستهای مرتبط به پلاسما
یادداشتها