معرفی کتاب مسیو ابراهیم و گل های قرآن اثر اریک امانوئل اشمیت مترجم حسین منصوری

مسیو ابراهیم و گل های قرآن

مسیو ابراهیم و گل های قرآن

3.3
47 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

74

خواهم خواند

18

شابک
9786008291510
تعداد صفحات
74
تاریخ انتشار
1397/11/1

توضیحات

        پاریس، دهه 60 میلادی، محله جنوب شهر، خیابانی موسوم به خیابان آبی، جنب خیابان پردیس، جایی که زنان خیابانی با شیوه خود امرار معاش می کنند. در خیابان آبی یک پیرمرد مسلمان ترک تبار به نام ابراهیم دکان عطاری دارد و هر روز یک پسر یازده ساله عبرانی تبار که بدون مادر، بزرگ شده و به گفته خودش بیشتر برده پدرش است تا فرزند او از دکان پیرمرد خرید می کند. رفته رفته بین پسر و عطار پیر یک رابطه عاطفی پدر و فرزندی شکل می گیرد. پسر گویا این جمله نیچه را که می گوید «هرکس پدر خوبی ندارد برای خودش پدری انتخاب کند» بدون آن که از آن اطلاع داشته باشد، به اجرا می گذارد. این قصه اما پیامی در خود نهفته دارد، پیامی که فقط یک کلمه است و هیچ گاه نیز مستقیم به آن اشاره نمی شود. این کلمه کلید رمز قصه است و چنان تردستانه لابه لای سطرها مخفی شده که به سخنی یافت می شود.برای یافتن آن باید به «گل ها» اندیشید، به دو گلی که لای کتاب قرآن ابراهیم پژمرده شده اند. این دو گل یادگار زمانی است که پیرمرد جوان بوده و آن ها را در آغاز آشنایی با همسرش به او هدیه داده و متقابلاً گلی از او دریافت کرده بوده است: دو گل «فراموشم مکن»، یادگار مقوله ای که تمام مرزهای فرهنگی، زبانی، سنی و مذهبی را درمی نوردد، یادگاری که در این گنبد دوار بماند.
      

یادداشت‌ها

رها

رها

1401/3/10

          شیرین ، جذاب و خواندنی.چقدر لذت بردم از داستان موسیو ابراهیم و موسی.دلنشین و کوتاه، در عین حال پر از جمله های نابی که جان می دهد آنها را گوشه ی دفترت بنویسی تا هر وقت غصه داشتی سری به آنها بزنی و حال دلت تازه شود
 
بخش های زیبایی از کتاب 

بيشتر می خنديد و کمتر حرف ميزد
----
 با ادب بودن چيز خوبيه. مهربون بودن اما بهتره. يه بار سعی کن لبخند بزنی،
اون وقت می بينی چی ميشه
----
اين لبخنده که آدم رو خوشبخت می کنه
----
کسی که می خواد چيزی ياد بگيره سراغ کتاب ها نمی ره. آدم هايی رو پيدا می
کنه که می شه باهاشون حرف زد. من به کتاب ها اعتقادی ندارم
----
اون چيزی که می بخشی هميشه مال توست؛ اون چيزی که نگه می داری برای هميشه از 
دستت رفته
----
دل آدم مثل يه پرنده می مونه که توی قفس تن زندونی شده. تو وقتی
می رقصی دلت مثل يه پرنده آواز می خونه، پرنده ای که آرزو می کنه با خدا يکی
بشه
----
 شما مسيو ابراهيم يادتون هست که يه وقتی گياه بوديد؟
پس فکرمی کنی توی مغازه ام چه کار می کنم وقتی ساعت ها بدون حرکت روی چارپايه ام نشسته ام؟ 
----

زر را به سنگ محک نيازی نباشد، مس اما محتاج اوست
خود را تزکيه کن
آنچه زنده است بميران، و آن تن توست؛
و آنچه مرده است زنده کن، و آن دل توست؛
و آنچه غايب است حاضر کن، و آن آخرت است؛
و آنچه حاضر است غايب کن، و آن دنيا است؛
و آنچه هست بُود نيست کن، و آن هوا است؛
و آنچه نيست بُود هست کن، و آن نيت است
        

1